آلبر کامو ، بیگانهای در دل تاریخ
آلبر کامو از شناختهشدهترین چهرهها بین اهالی فرهنگ ایران زمین است.
برای ما که همچون مورسو، “بیگانه” ی کامو را زیستهایم و با اهالی اوران به هنگام “طاعون” رنج کشیدهایم؛ زمان آشنایی با زندگی، تفکرات و دلمشغولیهای کامو فرا رسیده است حتی اگر شناخت کاملش امری محال به نظر رسد.
کامو بزرگ مردی که در فقر متولد شد، در سختی رشد یافت، با مهمترین رخدادهای تاریخ بشریت در قرن بیستم زندگی کرد و هرگز از بیان حرف حق و دغدغه های بشردوستانهاش دست نکشید.
در مقاله پیش رو که در دو بخش منتشر خواهد شد تلاش شده به تمامِ ابعاد زندگی آلبر کامو پرداخته شود.
بخش دوم این مقاله را در وبلاگ نوار بخوانید. (آلبر کامو ، مرد بی وطن)
تولد و کودکی آلبر کامو در فقر
آلبر کامو در هفتم نوامبر سال ۱۹۱۳ در شهر کوچک موندووی الجزایر متولد شد.
اجداد او سال ها قبل در قرن نوزده از فرانسه راهی الجزایر مستعمره شده بودند. پدر کامو که کارگر زمین های کشاورزی بود با شروع جنگ جهانی اول بعد از شرکت در نبرد مارن، زمانی که آلبر کمتر از یک سال داشت ، بر اثر شدت جراحات در فرانسه در گذشت.
مادر کامو که زنی بی سواد و ناشنوا از گوش راست با مشکل تکلم بود به ناچار با دو پسر خردسالش به محله ای کارگرنشین در الجزایر نقل مکان کرد و در منزل مادر سختگیر و برادر عقب افتادهاش که بدون برق و آب و حمام دارای تنها سه اتاق بود، ساکن شد.
کارگری در کارخانه مهماتسازی در طول جنگ و پس از آن نظافت و رختشویی اموری بودند که کاترین کامو با اشتغال به آنها با سختی از پس مخارج زندگی بر می آمد.
آلبر کامو از مادرش با عنوان “زن همیشه محزون” یاد میکرد.
آلبر کامو اما همواره از خانواده و فقر دوران کودکیش با احترام و سپاس یاد می کرد : «فقر هرگز برای من بدبختی محسوب نشد بلکه آکنده از روشنایی بود…من این را مدیون خانواده ام هستم. خانواده ای که هیچ چیز نداشت اما حسرت چیزی را نیز نداشت.»
کودکیِ تهیدستانه کامو مایه تعهد همیشگی او به محرومان شد و از او یک عدالتجوی اجتماعی ساخت.
نگاه و دلبستگی کامو نسبت به این طبقه نیز در همه آثارش مشهود است.
تحصیلات آلبر کامو
کامو برخلاف بیشتر چهره های شاخص ادبی فرانسه که اکثرا محصول مدارس عالیه پاریس بودند در خانوادهای خالی از کتاب و مجله و تحت نظارت مادربزرگی مستبد گذشت که مُصر بود آلبر و برادر بزرگترش لوسین، کمترین زمان ممکن را در مدرسه باشند و پس از آن بیرون از خانه مشغول کار شوند.
شاید کامو موفقیتهایش را در درجه اول مدیون لویی ژرمن، معلم مدرسه ابتداییش باشد که پس از کشف توانایی های مسحور کننده شاگردش نه تنها خانواده بیسواد و نافرمان او را وادار کرد تا اجازه ادامه تحصیل را به آلبر ده ساله بدهند بلکه به آموزش خصوصی او نیز روی آورد.
آلبر نیز هرگز لطف و تلاش وی را فراموش نکرد و پس از بردن جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۵۷ با ارسال نامهای به ژرمن، خود را قدردان او دانست.
با تشویق و حمایت ژرمن، آلبر کامو امتحانات ورودی دبیرستان را با نمرات بالا گذراند و موفق شد در ۱۹۲۴ بورسیه تحصیلی در بهترین دبیرستان الجزایر “گراند لیسه” را از آن خود کند.
پس از بهبودی از بیماری سل که در هفده سالگی گرفتارش شد دوباره عزم خود را جزم کرد و در سال ۱۹۳۳ برای تحصیل رشته فلسفه در دانشگاه الجزایر پذیرفته شد و سه سال بعد موفق به اخذ مدرک کارشناسی خود شد.
آلبر کاموی فوتبالیست!
کامو فوتبال را از سال ۱۹۲۸ در باشگاه مون پارسیه آغاز کرد و یک سال بعد به عنوان دروازه بان به تیم حرفه ای RUA ” تیم یونیورسیته الجزیره” پیوست.
به گفته خود کامو زمین فوتبال برای او مدرسه اخلاق و محل یادگیری ارزشهای سادهای چون پاس داشتن رفاقتها، شجاعت و انصاف بود.
او می گوید:
«خیلی زود یاد گرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر میکنید نمیآید و این درس، در زندگیام – به خصوص در پاریس که هیچکس با دیگری رو راست نیست – خیلی به دردم خورد.»
بدون شک اگر سل امان میداد کامو بازی در تیمهای مطرح فرانسه را نیز به همه افتخاراتی که در طول زندگی کوتاهش کسب کرد اضافه میکرد.
هرچند در سال ۱۹۳۰ کاموی هفده ساله از بیماری سلی که او را تا پای مرگ کشاند جان سالم به در برد اما نتوانست تا پایان عمرش از یک تماشاچی پروپاقرص پا فراتر بگذارد.
این بیماری نقطه توقفی شد برای محقق کردن آرزوی مرد بااستعداد و بلندپروازی که علاقهاش به فوتبال به حدی بود که در جواب این سوال که فوتبال را ترجیح میدهد یا تئاتر پاسخ داد بدون تردید، فوتبال!
در دهه ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجله ورزشی هنگامی که از کامو خواسته شد تا چند کلامی درباره تیم سابقش بگوید و او این چنین گفت:
«احساساتی میشوم… پس از سالها که جهان نمایشهای زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. اینها را در RUA آموختم… چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آنگاه که با خستگی پس از تلاش در هم میآمیزد… چقدر بینظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانهٔ گریستن در شبهای شکست.»
ازدواج اول، حزب کمونیست و تئاتر
یک سال بعد از ورود به دانشگاه، در بیست و یک سالگی آلبر کامو با «سیمون هیه»، دختری زیبا و ثروتمند که سالها به دنبالش بود ازدواج کرد.
جولان ذهنی سیمون که ناشی از مصرف ماده مخدر مورفین بود، کامو را شیفته خود کرده بود.
دو سال بعد این ازدواج به دلیل عدم پایبندی به ازدواج از سوی دو طرف با تجربه دردی عمیق برای آلبر به شکست انجامید.
بی عدالتی ذاتی در الجزایز اساس شکلگیری اعتقادات سیاسی کامو شد.
در سال ۱۹۳۳ کامو به حزب کمونیست الجزایر پیوست که برای او تنها وسیلهای برای متعادل کردن نابرابریها و رسیدگی به مسئله اعراب در الجزایر بود.
خط مشی حزب بعدتر به استقلال از فرانسه تغییر کرد که هرگز هدف کامو نبود.
آلبر به عنوان یک عاشق تئاتر و سرپرست فرهنگی حزب به آرزوی دیرینهاش یعنی تشکیل یک گروه تئاتر تحقق بخشید. هرچند پس از مدتی به دلیل محدودیتهای تحمیلی حزب از آن کناره گرفت ولی «گروه تئاتر کارگران» تا شروع جنگ جهانی دوم با موفقیت نمایشنامههای مختلفی را به روی صحنه برد که کامو به عنوان کارگردان، بازیگر و مدیر تبلیغات در راس فعالیتهایش قرار داشت.
آلبر کامو و شروع نویسندگی
از یادداشتهای آلبر کامو چنین بر میآید که از ۱۹۳۵ مصمم بود نویسنده شود و در همان سالهای نخستین نویسندگی نیز دو کتاب با نامهای «پشت و رو» و «عیش» از وی منتشر شد.
در سال ۱۹۳۸ پس از رد شدن در معاینات پزشکی دولتی به دلیل بیماری سل و نرسیدن به حرفه محبوبش تدریس، به روزنامه نگاری روی آورد و و در روزنامه تازه تاسیس الجزایر جمهوریخواه «Alger Republican»، مشغول به کار شد.
آلبر کامو از همان ابتدا با جلب توجه خوانندگان مقالاتش به سمت بیعدالتیهای اجتماعی و حقوقی، محاکمه ده کارگر به جرم ایجاد حریق در مزرعه یا فقر باورنکردنی مردم در منطقه قبیلیهی الجزایر، قدرت قلم عدالتخواه خود را به اثبات رساند.
مقالات او با زبان اول شخص، کاملا عینی، مستند و سرشار از همدردی بودند.
با شروع زمزمههای جنگ جهانی دوم، دولت در ژانویه ۱۹۴۰ روزنامهی کامو را به دلیل بیان دیدگاه های صلح طلبانه و موضع گیری در برابر مصیبت جهانی جنگ پس از بارها سانسور، تعطیل کرد.
تلاش آلبر کاموی صلح طلب نیز برای ورود به ارتش به دلیل معافیت پزشکی در اثر بیماری سل بی نتیجه ماند و نهایتا کامو که تهدیدی برای امنیت ملی خوانده میشد به پیشنهاد فرماندار سرزمین مادریش الجزیره را ترک کرد و راهی فرانسه شد.
ازدواج دوم
کامو در سال ۱۹۷۳ با «فرانسین فار» آشنا شد و کمی پس از مهاجرت در دسامبر ۱۹۴۰ در لیون فرانسه با او ازدواج کرد.
فرانسین، پیانست و ریاضیدان، از خانوادهای متوسط فرانسوی و زادهی اوران الجزایر بود.
این دو در ژانویه ۱۹۴۱ به اوران الجزایر بازگشتند. او که در این مدت شغلی نداشت به تدریس دانش آموزان یهودی دبیرستان اوران رو آورد که ناجوانمردانه اخراج شده بودند تا زمانی که وضع سلامتی او دوباره رو به وخامت نهاد و بدون خانوادهاش برای درمان بیماری راهی کوه های سوان فرانسه شد.
اشغال شمال آفریقا توسط متفقین ارتباط آلبر کامو را با همسر و مادرش قطع کرد.
پس از تحمل دو سال دوری، فرانسین در پاریس به آلبر ملحق شد که آن هنگام برای مقاومت مقابل نازیها فعالیت میکرد.
این دو در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ پس از آزادی پاریس صاحب یک دختر و پسر دوقلو با نام های «کاترین» و «ژان» شدند.
علی رغم عشق کامو به فرانسین، وی ازدواج را روندی غیرطبیعی برای یک پیوند عاشقانه میدانست در نتیجه تا پایان عمرش نسبت به ثبت قانونی ازدواجشان بیاهمیت ماند.
این موضوع در کنار روابط خارج از پیمان زناشویی کامو، فرانسین را بارها دچار افسردگی حاد و راهی بیمارستان کرد.
آلبر کامو در فرانسهی نازیها
کامو پس از ورود به پاریس ۱۹۴۰ می نویسد:
«پاریس مرده است. خطر همه جا هست. دائما باید به خانه ات پناه ببری و منتظر صدای آزیر که به دلایل مختلف بلند می شود باشی. مرتب ما را در خیابان بازرسی می کنند و اوراق شناسایی از ما می خواهند. عجب پذیرایی گرمی!»
او که در روزنامه عصر پاریس مشغول کار شده بود همراه با سایر کارمندان روزنامهها برای فرار از نازیها از پاریس به سایر شهرهای فرانسه نقل مکان کرد.
در ژوئن ۱۹۴۰ معاهده آتش بس فرانسه با هیتلر این کشور را به دو قسمت اشغال شده تحت حکومت نازیها و قسمت اشغال نشده در جنوب تحت حکومت مارشال پتن قهرمان جنگ جهانی اول تقسیم کرد.
در این فضای جدید تعدادی با نازیها همدست شدند، تعداد کمی به مقاومت پرداختند و باقی دهان از هر اعتراضی بستند حتی زمانی که دولت، یهودیان فرانسه را برای انتقال به اردوگاه کار اجباری و سپس آشویتز به نازی ها سپرد.
مقاومت و عضویت آلبر کامو در گروه نبرد
آلبر کامو برخلاف جنبش مسلحانه اعضای مقاومت آماده بود تا به روش خود به عنوان یک نویسنده دست به مبارزه بزند.
گروه نبرد «combat» در سال ۱۹۴۲ با هدف جمع آوری اطلاعات و خرابکاری در واحدهای ارتش آلمان تاسیس شد که از اکتبر ۱۹۴۳ یک تشکل روزنامه نگاری زیرزمینی نیز به آن اضافه شد.
برای اینکه روزنامه به دست گشتاپو نیفتد، چاپ و پخش این اوراق تمهیدات خاص خود را داشت.
کامو که با نام مستعار بوشار از اواخر ۱۹۴۳ عضو گروه نبرد بود و با نام جعلی آلبر مائه مقاله مینوشت، مشهورترین عضو آن خصوصا بین آزادی خواهان فرانسه بود.
وی یک بار زمانی که سرمقاله روزنامه نبرد را به همراه داشت در بازرسیهای خیابانی گشتاپو دستگیر شد.
در تابستان ۱۹۴۴ نهضت مقاومت مقدمات ورود متفقین برای آزادی پاریس را فراهم کرد و همزمان گروه نبرد از لیون به پاریس آمد تا برای انتشار اولین روزنامه خود در پایتخت آماده شود.
پس از آزادی پاریس و انتشار علنی روزنامه نبرد، کاموی سی و یک ساله مفتخر به دریافت مدال آزادسازی شد و از آنجا که این رخداد پس از انتشار سه اثر او «بیگانه»، «افسانه سیزیف» و «کالیگولا» بود، برای او شهرتی دوچندان به همراه داشت.
همکاری با نشریه نبرد در سال ۱۹۴۷ که تبدیل به روزنامه ای تبلیغاتی شد با استعفای کامو به پایان رسید. کامو روزنامه نگاری را به اندازه رمان و نمایشنامه نویسی محترم می دانست و خود را یک مورخ روز به روز می خواند. وی از این راه توانست هزاران خواننده بیش از خوانندگان آثارش بیابد و زمانی بزرگترین ژورنالیست فرانسه باشد.
ادامه دارد…
کتابهای صوتی آلبر کامو را از نوار بشنوید
نوشتههای آلبر کامو را میتوان به سه دستهی رمان، نمایشنامه و آثار غیر داستانی تفکیک کرد.
شما میتوانید تمام این آثار را که تاکنون بهصورت فایل صوتی در اختیار علاقهمندان به کتاب صوتی قرار گرفتهاست، از سایت یا اپلیکیشن نوار دریافت کنید.
نظرات بسته شده است.