از آقای الکس فرگوسن تا سِر الکس فرگوسن
اسطورهای که در فوتبال بریتانیا تاریخساز شد
«هیچگاه اجازه نمیدادم سلطه و کنترلی که داشتم زیر سوال برود» این را دیکتاتوری ناموفق که سرمایههای کشوری را با تعصب و تحمیل قدرتِ خود بر باد داده نمیگوید بلکه مردی میگوید که در فاصله سالهای ۱۹۸۶ تا ۲۰۱۳ تاریخی تکرارنشدنی در فوتبال بریتانیا خلق کردهاست. سِر الکس فرگوسن در کتاب خودش در حالی که به دیکتاتور بودن خود در مربیگری اقرار میکند، نوشتهاست: «هر بازیکنی که کنترل و سلطه من را زیر سوال میبرد، میفروختم» اما این دیکتاتور موفقترین مربی تاریخ فوتبال بریتانیا است و در نگاه اکثر بازیکنان فوتبال، اسطورهای تحسینبرانگیز در بازی فوتبال است. شاید نامهایی مانند «بکهام» و «گیگز» به سرتاسر جهان نشان دادند چطور باید فوتبال را بازی کرد اما آن کسی که به آنها فوتبالِ حقیقی را آموخت مربی اسکاتلندی بود که زمانی خودش در لیگ اسکاتلند میدرخشید. درخشش او به خودش محدود نشد و درخشیدن را به دیگر بازیکنان جوان نیز آموخت. حالا هر کسی نام فوتبال را شنیده باشد بدون شک نام «سِر» را هم شنیدهاست. از اینجا (+) میتوانید کتاب صوتی رهبری نوشته الکس فرگوسن را بشنوید.
تیمی که از استعدادهای اصیل فوتبالی تشکیل شده باشد، باید تیم موفقی باشد اما مشروط به اینکه این استعدادها شناسایی شوند و در قالب یک گروه با هم بازی کنند. فرگوسن مانند ماشین کشف استعداد ابتدا ستارهها را دستچین میکرد و سپس بازیِ تیمی را به آنها آموزش میداد. اینکه نابغههای فوتبالی در مستطیل سبز دور هم جمع شوند تازه ابتدای کار است؛ هرگاه آنها یاد بگیرند زیر پرچم یک تیم با هم بازی کنند و به پیروزی دست پیدا کنند اصلِ کار است؛ فرگوسن این اصلِ کاری را خوب میدانست و همین باعث موفقیت او شده بود. اما به راستی رمز موفقیتِ «سر» چه بود؟ ۴۹ جایزه مربیگری که او را به موفقترین مربی بریتانیا تبدیل کرد تنها بخشی از موفقیتهای بزرگ او را نشان میدهد؛ چه ویژگی یا ویژگیهایی او را به «سر» تبدیل کرد؟
سِر چگونه سِر شد؟
ویژگیهایی که فرگوسن را به یکی از موفقترین مربیهای دنیا تبدیل کرد نه تنها در فوتبال بلکه در زندگی نیز میتواند درسی برای همه باشد. یکی از اصلیترین مسائلی که این مربی اسکاتلندی برای موفق بودن در زندگی روی آن تأکید دارد «گوش دادن» است؛ او در گفتوگو با خبرنگار سیانبیسی در مورد رازهای موفقیت خود میگوید: «اکثر مردم از چشمها و گوشهای خود به طور موثر استفاده نمیکنند به همین خاطر نیمی از آنچه اطرفشان رخ میدهد را از دست میدهند. اینکه ما دو چشم، دو گوش و یک دهان داریم حتماً علتی دارد! به علاوه گوش دادن هیچ هزینهای ندارد.»
اما فرگوسن در مرحله دیدن و شنیدن متوقف نمیشود بلکه ویژگیهای دیگری را نیز دنبال میکند تا به موفقیت نزدیک شود؛ یکی از آنها نظم و دیسیپلین است؛ او میگوید: «هر گاه با نظم وداع کرد در حقیقت دستان خود را برای موفقیت نیز برای خداحافظی بالا بردهاید و صحنه را برای آنارشی و هرجومرج فراهم کردهاید. همیشه آدمهای نامنظم را از خود دور کنید.» اما در بین این نظم او به ویژگی دیگری نیز شهرت دارد؛ اکثر کسانی که میخواهند این مربی فوتبال را توصیف کنند جملهای شبیه به این میگویند: «برای بازیکنهایش ارزش زیادی قائل بود اما آنها را به بت تبدیل نمی کرد.» این جمله ریشه در یک ویژگی خاص و هوشمندانه فرگوسن دارد که خودش اینطور توصیف میکند: «نه میتوانید کاری کنید دیگران عاشق شما بشوند و نه میتوانید آنها را از خود بترسانید. همیشه به عنوان یک مدیر باید جایی در میانه باشید و به گونهای فاصله خود را با افراد حفظ کنید که احترام، اعتماد و عدالت رعایت شود.» گفتن این حرف ساده است اما عمل کردن به آن قدری دشوار است؛ به هر حال فرگوسن در عمل کردن به آن بسیار موفق بود. او به اسطورههایی مانند بکهام فوتبال را آموخته اما هیچگاه اجازه نداده نام آنها بالاتر از نام خودش قرار بگیرد. جالبتر اینجاست که حتی نه تنها اجازه نداده این ستارهها به لحاظ اسمی از او پیش بیفتند بلکه حتی در میزان دستمزد هم چنین اجازهای به آنها ندادهاست. فرگوسن در بخشی از کتاب خود نوشته: «به نظرم منصفانه نبود که بازیکنی از من بیشتر پول بگیرد. ما آنجا توافق کردیم که هیچکس حقوقی بیشتر از من نگیرد.»
سر الکس فرگوسن ۲۷ سال در تیم منچستر یونایتد مدیریت کرد و از آن کارخانه تولید انبوه ستاره ساخت؛ بازیکنان سرشناس از دل این تیم به دل مستطیل سبز میرفتند و با درخشش خود تحسین دیگران را نسبت به این مربی بیبدیل بر میانگیختند. حالا «سر» در کتاب خودش از مسیر پرپیچوخم موفقیتش مینویسد و به همه نشان میدهد تبدیل شدن به فرگوسن کار چندان پیچیدهای نیست.
نظرات بسته شده است.