سیمین بهبهانی جان دل‌آرای غزل

516

به بهانه‌‌ی زادروز بانو سیمین بهبهانی خواستیم که درباره‌ی زندگی ایشان متنی بنویسیم. اما هر چقدر که بیشتر درباره‌ی اشعارشان خواندیم کمتر جرئت نوشتن پیدا کردیم. از این می‌ترسیدیم که نتوانیم عظمت این بانوی بزرگ را آنگونه که هست بیان کنیم. در متنی که می‌خوانید تمام تلاشمان را برای معرفی بهتر ایشان به مخاطب کردیم، با این حال همین‌جا اعلام می‌کنیم که شاید بهترین کار در برابر چنین شخصیت بزرگی، سکوت باشد. سکوتی که به ما اجازه دهد به خودمان بیاییم. سیمین خانم، صدای فریاد انسانی پاک و از خود گذشته است که خودش را وقف وطنش کرد. با هم به صدای سکوت سیمین خانم گوش می‌کنیم:

سیمین بهبهانی ، شاعری برای همه‌ی نسل‌ها

از سال ۱۳۳۰ که شروع به سرودن کرد تا همین الان و شاید خیلی بعدتر از ما، همگی خاطره‌ای با سروده‌هایش داریم. بعضی‌هایمان با صدای همایون شجریان هم‌نوا شده‌ایم و «رفت آن سوار، کولی» را خواندیم و گریسته‌ایم. قدیمی‌ترها هنوز برنامه‌ی گل‌های رنگارنگ و شعرهایش را به خاطر دارند و خیلی‌ها هنوز با خواندن «یک متر و هفتاد صدم» چشمانشان تر می شود. اما سیمین بهبهانی که بود و چه داشت که اینطور در قلبمان ماندگار شد؟

دوران کودکی آسانی نداشت. با اینکه پدر و مادری فرهیخته داشت و پدرش سردبیر روزنامه و مادرش مدرس زبان فرانسه بود، اما آن‌ها قبل از تولد سیمین از هم جدا شدند و سیمین با مادرش بزرگ شد. مادری که خودش به تنهایی، می‌تواند یک نمونه‌ی تمام و کمال باشد از یک شیرزن. زنی که در طول عمر پربارش، در کنار آموزش زبان فرانسه و سرودن اشعاری با موضوع آزادی خواهی، از سرپرستان جمعیت نسوان وطن‌خواه هم بود و شب‌های شعر بسیاری را رهبری می‌کرد. در همین شب‌های شعر بود که سیمین بهبهانی که آن موقع هنوز سیمین خلیلی بود، با افرادی مانند ملک الشعرای بهار و سعید نفیسی و پروین اعتصامی آشنا شد و بنا به گفته‌ی خودش نیما هم در این شب‌ها حضور داشت و سیمین که دختر کوچکی بود، روی پای او می‌نشست. با کمک مادرش، اولین بار شعری را در روزنامه‌ی بهار منتشر کرد. پروین اعتصامی چند ماه پیش از مرگش اعلام کرد که این دختر شاعر بزرگی خواهد شد و باید او را تشویق کرد.

سیمین بهبهانی دو بار ازدواج کرد. یک بار با حسین بهبهانی که زندگی مشترکشان ۲۰ سال طول کشید و این ازدواج باعث شد که نام او از سیمین خلیلی به سیمین بهبهانی تغییر کند و یک بار هم با منوچهر کوشیار که در سال ۱۳۶۳ درگذشت.

سیمین بهبهانی جان دل‌آرای غزل

ویژگی های شعر  سیمین بهبهانی

اما تنها با بیان سال‌های تولد و ازدواج و مرگ انسان‌ها نمی‌توان آن‌ها را شناخت. شاید بهترین راه برای شناخت سیمین بهبهانی مطالعه‌ی اشعارش باشد. نخستین چیزی که در اشعارش به چشم می‌آید، شیوه‌ی مدارای او با سختی‌ها و ناملایمات و بد رفتاری‌های دیگران است. جایی که می‌گوید:

انگار من زادمتان کژتاب بدخوی و رمان                 دست از شما گر بکشم مهر از شما بر نکنم

انگار من زادمتان ماری که نیشم بزند                     من جز مدارا چه کنم با پاره جان تنم

هفتاد سال این گُل جا ماندم که از کف نرود         یک متر هفتاد صدم :گورم به خاک وطنم

او حتی مخالفانش را پاره‌ای از جان و تنش می‌داند و در نهایت حفظ وطن و آزادی های انسانی را برتر از هرگونه تسویه حساب شخصی می‌داند. یا جایی که می گوید:

مار اگر مار خانگی است، در امان می‌گذارمش       گرچه بیداد می‌کند همچنان دوست می‌دارمش

از نگاهی کوتاه به این شعر‌ها این نتیجه را می‌گیریم که می‌توان با همه‌ی افراد مهربان بود، آن‌ها را بخشید و حتی در کنار مخالفان با عشق زندگی کرد.

یکی دیگر از مسائلی که در شعر‌های سیمین بهبهانی بسیار به چشم می‌آید نقش زن و نگاه به زن به عنوان عنصری از طبیعت است. او در شعری می‌گوید:

زنی را می‌شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می‌خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد
زنی را می‌شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می‌خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه‌اش دارد

نگاه او به زن، جزئي نگر و دقیق است. او تمام ویژگی‌های یک زن را در جامعه‌اش می‌بیند و بیان می‌کند. تمام زشتی‌ها و زیبایی‌ها را. زن برای او موجودی پیچیده و با اهمیت است که باید جور دیگری آن را شناخت و مجددا به او نگاه کرد.

اگر ویژگی اصلی یک شاعر موفق را این بدانیم که او احساسات خوب و بد زندگی و محیط افرادش را با بیانی احساسی به کلامی موزون تبدیل می‌کند، باید بدانیم که سیمین بهبهانی یکی از موفق ترین شاعران معاصر است. او از بیان احساساتش هیچ گونه ترسی ندارد و برای همین شعرهایش آینه‌ی تمام و کمال وجود اوست. همان طور که در مصاحبه‌ای گفته است برای خودش خیلی شعر گفته است اما برای کشورش هم شعرهای بیشتری دارد. این نگاه شاعر خودخواهانه نیست، بلکه سیمین بهبهانی صادقانه با ما همکلام می‌شود و با ما از احساسات واقعی‌اش میگوید، تا ما هم احساسات خودمان را بشناسیم.

رفتی و وطنی در سوگت نشست…

از سال ۹۶ تا این لحظه که این متن نوشته می‌شود، دو سال از نبود سیمین خانم در میانمان می‌گذرد. جای خالی او همواره در بین ما احساس می‌شود اما شعر او آن چنان عمیق و پر احساس است که هیچ‌گاه تنهایمان نمی‌گذارد و نمی‌توانیم به فکرش نباشیم. همایون شجریان در سوگ سیمین بهبهانی متنی را می‌خواند که بازتاب تمام و کمال احساسات تمام مردم ایران بعد از رفتن اوست:

آن زمان که خواندن را با هوای گریه‌ات آغاز کردم، کلام تو صدای مرا تا گرم‌ترین و امن‌ترین نقطه‌ی قلب‌ها برد و در این شب‌ها که چرا رفتی‌ات را بر صحنه فریاد می‌کشم، باز این نگین شعر توست که بر صحنه‌ها می‌درخشد. این چه سرّی‌ است در سرنوشت من که هر بار با شعر تو محبوب می‌شوم. در فهم من تنها جادوی عشقی است که در شعر تو زندگی می‌کند. رفتی و وطنی در سوگت نشست.

با سکوت شروع کردیم. با سکوت زنی که رنج‌هایش را تبدیل به شعر‌های زیبا می‌کرد و در روزهای سخت زندگی تسلی‌مان می‌داد. و حالا باز هم باید از سکوت بگوییم. سکوت و خاموشی شاعری که برای همیشه از بینمان رفته است و شاید چشمان مهربانش همچنان به این زمین و نسل‌های بعدی ست که چگونه با سکوتشان صحبت می‌کنند.

نظرات بسته شده است.