گابریل گارسیا مارکز ؛ میراث کافکا
میراثی که فرانتس کافکا بواسطه تاثیرش بر روی گابریل گارسیا مارکز به جا گذاشت!
“کتاب باید تبری بر دریای یخزدهی درونمان باشد.” وقتی فرانتس کافکا در سال ۱۹۴۰ این کلمات را برای دوستش، اسکار پولاک، مینوشت، ندانسته از تاثیر رمان چاپ نشدهاش، بر روی جوان نویسندهای خبر میداد که آثار او را به صورت ترجمه و به عنوان دانشجویی در بوگاتای کلمبیا در دههی ۱۹۴۰ مطالعه میکرد.
تاثیر کافکا، که ۱۳۳ سال پیش در ۳ جولای ۱۸۸۳ در پراگ چشم به جهان گشود، بر نویسندگان قرن بیستم از آلبر کامو گرفته تا خورخه لوئیس بورخس شگرف است اما به نظر میرسد تبدیل شخصیت اصلی داستانِ مسخ، گرهگوار سامسا از یک بروکرات مطرود به حشرهای تمام عیار در ظرف یک صبح، عمیقترین تاثیر را بر بازده ادبی گابریل گارسیا مارکز داشته است. مارکز این داستان را الهامبخش خویش برای شروع حرفهی نویسندگی میداند.
مارکز، نویسنده برندهی جایزهی نوبل برای رمانهای رئالیست جادویی صد سال تنهایی و عشق سالهای وبا، در کتاب زیستن برای بازگفتن که در سال ۲۰۰۳ به عنوان اولین جلد از نسخهی سه جلدی خاطراتش منتشر شد، شبی را تعریف میکند که هم اتاقیش با سه کتابی که تازه خریده بود، به خانه آمد:
“و ا و یکی از کتابها را که تصادفی انتخاب کرده بود، به من قرض داد تا کمکم کند که راحتتر به خواب بروم. اما این بار تاثیر این کتاب برعکس بود. دیگر هرگز با آن آرامش سابق نخوابیدم. کتاب منتخب، کتاب مسخ کافکا بود که از اولین خطش، سوی جدیدی را در زندگیم تعیین کرد و تا به امروز یکی از عالیترین اثرات در ادبیات جهان است. “وقتی گرهگور سامسا یک صبح از خواب آشفتهای برمیخیزد و خود را در حالی مییابد که به حشرهای تمام عیار تبدیل شده است…” وقتی خواندن مسخ را به اتمام رساندم، اشتیاق مقاومت ناپذیری برای زندگی در آن بهشت خارجی احساس میکردم. آن روز، خود را پشت ماشین تحریر سیاری یافتم در حالی که تلاش میکردم داستانی بنویسم که شبیه به داستان بروکرات بیچارهی کافکا بود که به سوسک حمام بزرگی تبدیل شده بود.
مارکز مختصرا در مصاحبه خود در مجله پاریس ریویو در سال ۱۹۸۱ میگوید:
“وقتی آن خط از داستان را خواندم، با خودم فکر کردم که هیچ کسی را نمیشناسم که مجاز به نوشتن چنین مطالبی باشد. اگر چنین فردی را میشناختم، خیلی پیشتر از اینها شروع به نوشتن کرده بودم. بنابراین، بلافاصله شروع به نوشتن داستانهای کوتاه کردم.”
کافکایی که چنین تاثیر رهایی بخشی داشت، با توجه به این احتمال قوی که نوشتههایش هرگز به راحتی به دست گارسیا مارکز نرسیده، بسیار قابل توجه است. کافکا که در سال ۱۹۲۴ و در چهل سالگی درگذشت، با وجود شهرتش از دوستش ماکس برود، عضو آلمانی زبان جامعه یهودی پراگ، خواست تا تمام نوشتههایش را بسوزاند. بر خلاف آرزویش، برود منتخبی از دست نوشتههای وی را منتشر کرد و آنچه را که بطور گسترده در زمرهی مهمترین آثار ادبیات آلمان در قرن بیستم قرار میگیرد، در انظار عموم قرار داد.
در اواخر سال ۲۰۱۲، قاضی تل آویوی که ریاست محاکمهی طولانی مدت این پرونده در مورد مالکیت آثار منتشر نشدهی باقی مانده از مجموعه را بر عهده داشت، حکم داد که این مجموعه آثار به کتابخانه ملی اسرائیل در اورشلیم تعلق دارد. زمانی که کتابخانه این اسناد را در آیندهای نزدیک به صورت آنلاین منتشر سازد، این احتمال وجود دارد که نویسندهی جوانی در گوشهای از دنیا، کافکا را برای اولین بار از میان دهها هزار صفحه کشف کند. در حالی که تنها میتوانیم حدس بزنیم این نویسندهی جوان جایی در این دنیا ممکن است باشد، امیدواریم که این دریای یخزده نیز ترک بردارد.
این نوشته ترجمهای است از +
نظرات بسته شده است.