پاییز فصل آخر سال است

167

پاییز فصل آخر سال است؛ پاییزی که رویاها در آن پایان می‌گیرند…

پاییز را دوست دارید و دلتان پیشِ پاییز، پادشاه فصل‌ها جا مانده‌است؟ و یا شاید مدت‌‌هاست رمانی خوب نخوانده‌اید؟ شب‌های سرد و بلند پیش رو را می‌توانید با شنیدن پاییز فصل آخر سال است گرم و دلپذیر کنید. کتاب صوتی این اثر را از اینجا (+) دریافت کنید.

نسیم مرعشی در این کتاب به طور موازی دو روز از زندگی سه زن را روایت می‌کند. دو روز در دو فصل سال. فصل تابستان که فصل امید است و پاییز، فصلی‌‌ که در آن انتظار می‌رود امیدها و تلاش‌ها به ثمر برسد. در نگاه اول این رمان روایتی‌است زنانه از زندگی سه زن در آستانه ۳۰ سالگی و مشکلات تک تک آن‌ها، اما در نگاهی دقیق‌تر تمام مشکلات این سه زن در اصل دغدغه‌ی واحدی است برایِ تمامی افراد جامعه. نویسنده از دو راهی‌های سخت زندگی می‌گوید. از انتخابِ همیشگی بین ماندن و رفتن، بین عشق و خانواده و تلاش برای داشتن زندگیِ بهتر با قربانی کردن کمترین ارزش‌‌ها.

 پاییز فصل آخر سال است را از زبان لیلا، روجا و شبانه می‌شنوید؛ سه دختری که از سه شهر مختلف همگی برای ثبت نام دانشگاه به تهران می‌آیند و همین شروعی می‌شود برای دوستی آن‌‌ها. هر کدام دغدغه‌ها و مشکلات خاص خود را در طی این سال‌‌ها از سر می‌گذرانند و پس از اتمام دانشگاه با مشکلات جدیدی روبرو می‌شوند و در تلاش برای رسیدن به اهداف خود به مبارزه‌ای پی در پی با خود، جامعه و خانواده می‌پردازند. روایت لیلا، روجا و شبانه از زندگی و تصمیماتِ خود در این دو روز از دو فصل سال به طور شایسته‌ای برابر است و نویسنده سعی کرده هر سه سهمی یکسان در روند داستان داشته باشند. با اینکه لیلا مشکلاتِ روجا و شبانه را از پیش رو گذرانده اما تنهایی و ناامیدی‌اش به همان اندازه زندگی را برایش غیر قابل تحمل کرده‌ که مشکلات مالی برای روجا و عدم اعتماد به نفس برا شبانه زندگی را سخت کرده است.

هشدارِ لو رفتن انتهای داستان:  با این همه‌‌ لیلا که دختری است عاشق پیشه و شاعر، مهاجرت به همراه میثاق، همسرش را نمی‌پذیرد. او ماندن را انتخاب می‌کند و هر روز از درون درگیرِ کشمکشیِ بی‌انتها راجع به انتخابش است. از طرفی روجا که دختری است محکم و سخت کوش که در تلاش است برای ادامه تحصیل و مهاجرت از ایران برود، در پایان که موفق به این کار نمی‌شود، دیگر نمی‌‌تواند چون همیشه محکم باشد و اشک‌هایش ناگزیر سرازیر می‌شود. اما شبانه که دغدغه‌هایش از رنگ دیگری است در آرزویِ حمایت از مردی است که تنها بتواند به همراهِ برادرِناتوانش به او تکیه کند. دغدغه‌ی پول، عاشق پیشگی و مهاجرت برایش اهمیتی ندارد و تنها کمی حمایت و پیشتیبانی را می‌طلبد که در انتها به همین دلیل به خواستگاری مردی که دوستش ندارد، جواب مثبت می‌دهد.

نویسنده توصیفاتِ دقیق و روشنی از زندگی روزمره، گذشته و آینده‌ای که پیش رویِ تمامی افراد جامعه‌ است ارائه می‌دهد. این کتاب کمتر از شش ماه به چاپ دوم رسید و جایره بهترین رمان سال در هشتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد را نیز از آن خود کرده است.

نمی دانم این “چیزی شدن” را چه کسی توی دهان ما انداخت؟ از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم. این همه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می‌کنند. بیدار می‌شوند و می‌خورند و می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن بعد از تو آدم‌ها تو را یادشان بیاید.

نظرات بسته شده است.