کتاب صوتی ناتور دشت برای طغیان نوجوانی

210

حتما شما هم تا به حال یکی از این لیست‌های چند صدتایی از رمان‌هایی که باید قبل از مرگ خواند رادیده‌اید. و حتما شما هم با دیدن این لیست‌ها آهی از نهادتان بلند شده و آرزو کرده‌اید که روزی یکی از این لیست‌ها را تمام کنید. واقعیت ماجرا این است که بیشتر این لیست‌ها بر اساس سلیقه‌ی شخصی نوشته شده‌اند و خیلی دلیلی ندارد که خودتان را اذیت کنید. اما همیشه تعدادی کتاب هستند که در همه‌ی این لیست‌ها مشترکند و آن‌ها واقعا ارزش خواندن را دارند. ناتور دشت یکی از همین کتاب‌هاست. حالا می‌توانید با کلی خوشحالی از این جمله بروید در سایت نوار و کتاب صوتی ناتور دشت را گوش کنید و صاف بخورد توی ذوقتان! بله درست خوانده‌اید. ما هم درست نوشته‌ایم. کتاب صوتی ناتور دشت کتابی نیست که با شنیدنش بتوانید راحت‌تر زندگی کنید یا مثلا سنگی از جلوی پایتان برداشته شود.

کتاب صوتی ناتور دشت برای طغیان نوجوانی

کتاب صوتی ناتور دشت برای شوریدن علیه دنیا

وسط آن‌همه کتاب خوشحال کننده‌ی لیست‌های کتابخوانی که کمک می‌کنند زندگی بهتری داشته‌باشیم یا حداقل قدر زندگی را بدانیم، ناتور دشت مانند یک خنده‌ی کجکی به ریشمان می‌ماند. شخصیت اصلی این کتاب صوتی پسر نوجوانی‌ست که تا انتهای کتاب بارها آرزو می‌کنید کاش روزی او را از نزدیک ببینید و کشیده‌ی آبداری حواله اش کنید. آخر بچه اینقدر پررو؟ اینقدر بی‌ادب؟ آخر بچه‌ی شانزده ساله و این حجم از سیگار کشیدن در یک کتاب؟

حالا که این‌همه با شما صادق بودیم اجازه بدهید همین‌جا یادآوری کنیم که این سوالات تا مدت‌های زیادی در سرتان باقی می‌ماند. برای بعضی افراد، یک‌ روز، برای بعضی ها یک ماه و گاهی هم یک عمر زمان می‌برد اما بلاخره روزی می‌رسد که سر چهارراهی یا خیابانی یا شاید هم مدرسه‌ای با همان نوجوان شانزده ساله‌ی کتاب مواجه می‌شوید. با نوجوانی که صاف در چشم‌هایتان زل می‌زند. هیچ هدفی ندارد و زندگی برایش مهم نیست. خیلی طبیعی‌ست اگر خودتان را برای سرزنش کردنش آماده کنید یا سعی کنید همان کشیده‌ای که قرار بود به شخصیت داستان بزنید را حالا خرج کنید. اما اگر فقط چند لحظه صبر کنید متوجه خواهید شد که نوجوان مذکور درباره‌ی همه‌ چیز فلسفه‌ای عمیق دارد حتی درباره‌ی بی‌خیالی و اهمیت ندادنش به زندگی و درباره‌ی سیگارهایی که دود می‌کند. درست در همین لحظه است که شادی و همزمان غمی عمیق را در وجودتان احساس می‌کنید و درک می‌کنید که کتاب صوتی ناتور دشت چه شاهکاری بوده است و نویسنده‌ی این کتاب، جی دی سالینجر چقدر هنرمندانه آن را نوشته است.

او می خواهد حرف بزند…

هولدن کالفید(شخصیت اصلی کتاب) نوجوان شانزده هفده ساله‌ایست که می‌خواهد داستان زندگی‌اش را برای ما از یک مرکز درمانی روایت کند. داستان تنهایی و اخراج شدنش از مدرسه، چرا که چهار درس از پنج درسش را مردود شده‌است. حالا باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد. او سه روز وقت دارد و باید صبر کند تا نامه‌ی اخراج از مدرسه به دست پدرش برسد و وقتی او کمی آرام‌تر شد به خانه برگردد. در این سه روز هولدن کالفیلد سرگردان خیابان ها می‌شود تا زمان بگذرد. این سه روز شاید در نگاه اول با اتفاقاتی ساده به نظرمان بیاید اما اگر کمی دقت کنیم متوجه می‌شویم که کل داستان این سه روز روایت گذار از روزهای کودکی و از دست رفتن معصومیت ساده‌ی هولدن و تبدیل شدن او به یک فرد بزرگسال است.

کتاب صوتی ناتور دشت برای طغیان نوجوانی

اگر کمی بیشتر دقیق شویم می‌بینیم که هولدن کالفید خودش نخواست که جوانی یاغی شود. کسی حرف او را نمی‌فهمید و کسی استعدادش را درک نمی‌کرد. چرا باید کل داستان را هولدن تعریف کند؟ چرا باید این همه واژه را در زمان کمی بچپاند؟ چرا باید تاریک‌ترین نقاط زندگی‌اش را جلوی چشم مخاطب بریزد؟ این سوال‌ها تنها یک جواب دارند. چون هولدن و همه‌ی هولدن‌ها در جامعه، به اندازه‌ی کافی شنیده نشده‌اند و زمانی نداشته‌اند تا سر فرصت داستان‌هایشان را برایمان تعریف کنند و ما گوش کنیم. مفهوم مدرسه‌ی شبانه روزی بیشتر بر این پاسخ تاکیید می‌کند. جایی که معمولا پدرها و مادرها به علت مشغله‌ی زیاد و اینکه نمی‌توانند به اندازه‌ی کافی برای کودکانشان وقت بگذارند، فرزندانشان را به آنجا می‌سپارند. مدرسه‌هایی که همه‌ی بچه‌ها باید در آن‌ها رام و یک شکل باشند. با لباس‌هایی اتو زده و هرچه به آن‌ها گفته شد جز چشم چیزی دیگری از آن‌ها شنیده نشود. هولدن کالفیلد در کتاب صوتی ناتور دشت نوجوان بزهکاری نیست. او نمی‌خواهد بزهکار شود، نمیخواهد به دنیای بزرگسالی پا بگذارد و نمی‌خواهد خطایی کند اما جامعه‌ی بیرحم اطرافش چاره‌ی دیگری برای او نمی‌گذارد.

داستان خشونت و دیوانگی

کتاب صوتی ناتور دشت با خشونت تمام به ما یادآوری می‌کند که خیلی از افراد قانون شکن و یا اصطلاحا بزهکارِ جامعه را خودمان تربیت می‌کنیم. آن‌ها از ابتدای تولد بزهکار به دنیا نیامده‌اند. بعد از شنیدن کتاب صوتی ناتور دشت بار دیگر که خواستیم به نوجوانی که می‌خواهد به ما چیزی بفروشد، پشت کنیم، یا پیش از آنکه بخواهیم از کنار نوجوانی سرسری بگذریم کمی فکر می‌کنیم. شاید همین رفتار ما از او یک هولدن کالفیلد بسازد.

متنمان را به پایان می‌بریم. تنها یک نکته درباره‌ی اسم کتاب می‌گوییم که خودش مشخص کننده‌ی کل ماجراست. البته اگر باهوش باشیم. ناتور به معنی نگهبان است و منظور از ناتور دشت کسی‌ست که از دشت نگهبانی می‌کند. خود کالفیلد در جایی از داستان می‌گوید:

«همه‌ش مجسم می‌کنم چَن‌تا بچه‌ی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی می‌کنن. هزارهزار بچه‌ی کوچیک؛ و هیشکی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم‌بزرگه، غیر من. منم لبه‌ی یه پرتگاهِ خطرناک وایستاده‌م و باید هر کسی رو که می‌آد طرفِ پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره می‌دوئه و نمی‌دونه داره کجا می‌ره من یه‌دفه پیدام می‌شه و می‌گیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم».

نظرات بسته شده است.