آلبر کامو ، مرد بی وطن
آلبر کامو از شناختهشدهترین چهرهها بین اهالی فرهنگ ایران زمین است.
برای ما که همچون مورسو ، «بیگانه»ی کامو را زیسته ایم و با اهالی اوران به هنگام «طاعون» رنج کشیده ایم؛ زمان آشنایی با زندگی، تفکرات و دلمشغولیهای کامو فرا رسیده است حتی اگر شناخت کاملش امری محال به نظر رسد.
کامو بزرگمردی که در فقر متولد شد، در سختی رشد یافت، با مهمترین رخدادهای تاریخ بشریت در قرن بیستم زندگی کرد و هرگز از بیان حرف حق و دغدغه های بشردوستانهاش دست نکشید.
در مقاله پیش رو که در دو بخش منتشر خواهد شد تلاش شده به تمامِ ابعاد زندگی آلبر کامو پرداخته شود.
بخش اول این مقاله را در وبلاگ نوار بخوانید. (آلبر کامو ، بیگانهای در دل تاریخ)
آلبر کامو و موضع گیریهای سیاسی پس از جنگ جهانی دوم
کامو هرگز نسبت به اوضاع جهان بی اهمیت باقی نماند و نسبت به آنها واکنشهای تندی از خود نشان میداد.
وی جزء معدود نویسندگان فرانسوی زبان بود که در اگوست ۱۹۴۵ به طور علنی مخالفت و انزجار خود را از بمباران اتمی ژاپن توسط ایالات متحده امریکا ابراز کرد.
کامو در ۱۹۵۲ پس از اینکه سازمان ملل، اسپانیای تحت رهبری ژنرال فرانکو را به عضویت پذیرفت از کارش در یونسکو استعفا داد و از معدود شخصیتهای چپ بود که به سرکوب خشونت بار اعتصاب کارگران آلمان شرقی در ۱۹۵۳ اعتراض کرد و نوشت:
«هنگامی که جایی در دنیا یک نفر با مشت های خالی به یک تانک نزدیک می شود و فریاد می زند که برده نیست، چه هستیم اگر بی تفاوت باقی بمانیم؟…»
در ۱۹۵۶ او درباره سرکوب شورش مجارستان توسط شوروی گفت: «امروز مجارستان برای ما همان است که اسپانیا بیست سال پیش بود.»
در جولای ۱۹۵۳ پس از سرکوب خون بار تظاهرات آرام مسلمانان در پاریس نوشت : «…همنشینی قدیمی سکوت و ظلم، کارگران الجزایری را آواره می کند، به زاغه نشینی می اندازد، از سر ناچاری به مرز خشونت می رساند و گاه می کشد.»
ولی تا پایان عمر کوتاهش هیچ ناآرامی به اندازه جنگ در سرزمین مادریش او را متاثر نکرد.
کامو و سارتر، از دوستی تا دشمنی
در ژوئن ۱۹۴۳ در افتتاحیه تئاتر مگسها بود که آلبر کاموی جوان خود را به ژان پل سارتر و سیمون دوبوآر معرفی کرد.
انتشار کتابهای بیگانه و افسانه سیزیف یک سالی بود که برای او شهرت زیادی به بار آورده بود.
کامو در نشریهاش بارها آثار سارتر را معرفی کرده بود و سارتر نیز مقاله بلندی در مدح بیگانه نوشته بود اما این اولین ملاقاتشان بود.
سارتر برخلاف کامو از خانوادهای بورژوا بود و از این بابت چندان راضی نبود، در دانشسرای عالی پاریس تحصیل کرده بود و از معروفترین فیلسوفان فرانسه شمرده میشد اما علاقه مشترک به تئاتر، نویسندگی، فعالیت در جبهه مقاومت علیه نازیها و دورهمیها در کافه فلور پاریس خیلی زود رابطهی آشناییِ این دو را تبدیل به دوستیِ محکمی کرد.
در بحبوحه جنگ سرد و خطر وقوع جنگ هستهای، سارتر جانب «شوروی» و درمقابل کامو جانب «زندگی» را گرفت.
کامو این نظر را داشت که «من مخالف هر جنگ جدیدی هستم. شورش امروز به معنای طغیان علیه جنگ است.»
با به دست آوردن شواهد مبنی بر وجود اردوگاههای کار اجباری شوروی، کامو انتظار داشت تا سارتر شوروی را محکوم کند همان گونه که پیشتر با اردوگاههای آلمان نازی مخالفت کرده بود اما سارتر از این امر سر باز زد.
کامو با گرایشهای بشردوستانهاش از پذیرش هر شکلی از ظلم (فاشیستی و استالینیستی) و سازشکاری سر باز می زد اما سارتر نمیتوانست در مقابل حملات فاشیستی جایگزین بهتری برای کمونیسم شوروی بیابد و دست به سازش زد.
آلبر کامو در سال ۱۹۵۱ پس از دو سال انزوا و خانه نشینی در اثر بیماری سل، کتاب «انسان طاغی» را منتشر کرد و در آن شورش و انقلاب را از نظرگاه فلسفی مورد بررسی قرار داد و علی رغم چپ بودن، انتقادات خود نسبت به کمونیسم را آشکار کرد.
از این پس او همراهان خود از جمله ژان پل سارتر را از دست داد و پس از مشاجرات تند قلمی در نشریه ژانسن به سردبیری سارتر، در تنهایی خود فرو رفت.
سیمون دوبوآر در سال ۱۹۵۴ رمان دوجلدی ماندارنها را با الهام ازموقعیت روشنفکران پاریس همچون کامو (هنری) ، سارتر (دوبروی) و خودش (آن) و دلایل انتخابهای سیاسیشان در اروپای پس از جنگ جهانی دوم در طول جنگ سرد نوشت.
آلبر کامو و الجزایر
بعد از انقلاب ۱۸۴۸ با وعده خانه و دو تا ده هکتار زمین، نیاکان کامو به همراه بیش از هزار خانوادهی فرانسوی دیگر داوطلب سفر به الجزایر تازه اشغال شده گشتند.
این الجزایریهای فرانسوی تبار بعدتر «پاسیاه» لقب گرفتند.
در سال ۱۹۵۴ حملات جبهه آزادی بخش ملی الجزایر به ارگانهای دولت شروع شد.
این درگیریها نهایتا به کشتارهای دسته جمعی و تخلیه دهکدهها و شکنجه مبارزان از سوی دولت فرانسه منجر شد.
خواسته جبهه آزادیبخش چیزی جز استقلال کامل و ایجاد دولت الجزایری بر مبنای قوانین اسلامی نبود در حالی که کامو نوعی فدراسیون دو جامعهای با حقوق برابر و امکان حاکمیت هر جامعه بر خود در درون فدراسیون را پیشنهاد میداد.
از نظر آلبر کامو در این هنگام یک میلیون الجزایری فرانسوی تبار از نسل پنجم و ششم اولین مهاجران قرن نوزده، مقیم الجزایر بودند که متعلق به الجزایر بودند، فرانسه نه کشورشان بود و نه سرزمین مادریشان.
کاموی پاسیاه از جانب پاسیاهها که مایل به تقسیم ثروت با اعراب یا داشتن حقوق برابر با آنها نبودند یک خائن و از جانب مبارزان مسلمان الجزایر نیز بیتجربه و سادهلوح شمرده میشد.
آلبر کامو در طول هشت ماه سی و پنج مقاله با موضوع اوضاع الجزایر تحت عنوان “الجزایر پاره پاره” در روزنامه اکسپرس نوشت و نهایتا در ۲۲ ژانویه ۱۹۵۶ گردهمایی عمومی در الجزایر تشکیل داد تا بین استعمارگران فرانسوی و مسلمانان بومی صلح برقرار کند.
او که بارها در بدو ورودش به الجزایر به دلیل جهت گیریش به مرگ تهدید شده بود، در نهایت نظریه آتش بس مدنی را به معنای در امان بودن توده غیرنظامیان از درگیری ها مطرح کرد که آن هم با شکست مواجه شد.
پس از این آلبر متقاعد شد که هیچ کس به تلاشها و فریادهای او توجهی نشان نخواهد داد و چنین نوشت: «این آخرین اخطار قبل از سکوت یک نویسنده است. نویسنده ای که بیش از بیست سال به جنبش الجزایر خدمت کرده است.»
برای کامو که تقریبا تمام بزرگسالی خود را در فرانسه در تبعید به سر برد، الجزایر و خاطره آفتاب طاقتفرسای ساحل مدیترانه نقطه بازگشت همیشگی او بود.
همه آثار داستانی این نویسنده مطرح در خاک الجزایر رخ میدهد. او قبل از این که استقلال الجزایر و اخراج هشتصدهزار پاسیاه را از تنها موطنشان ببیند از دنیا رفت.
نگاهی به آثار آلبر کامو
کامو قبل از مهاجرت به فرانسه در سال های ۱۹۳۷ و ۳۸ دو کتاب «پشت و رو» شامل پنج مقاله و «عیش» شامل چهار جستار را به چاپ رساند.
او در یادداشتهایش برای سایر آثارش سه طرح برگزید:
- «سیسوفوس: چرخه پوچی» که رمان «بیگانه» ، رساله «افسانه سیزیف»، نمایشنامههای «کالیگولا» و «سوتفاهم» زیرمجموعهاش هستند.
کامو به طور همزمان در الجزایر و قبل از مهاجرت روی این آثار کار کرد اما در فرانسه و در بحبوحهی جنگ از سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۴ به چاپ رسیدند و نام او را بر سر زبانها انداخت.
کامو چنان سه اثر بیگانه، افسانه سیزیف و کالیگولا را از لحاظ محتوا به هم مرتبط میدانست که ابتدا تلاش کرد تا این سه را در یک جلد منتظر کند اما با مخالفت ناشر روبرو شد.
بعدتر حتی تلاش های کامو برای انتشار همزمان این سه اثر نیز به شکست خورد. - «پرومتئوس: چرخه طغیان» که رمان «طاعون» ، رساله «انسان شورشی» و نمایشنامه های «عادل ها» و «حکومت نظامی» در این دستهاند که از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۱ انتشار یافتند.
- شوربختانه مرگ کامو مجال پرداختن به طرح سوم «نمسیس : چرخه عشق» را از او سلب کرد.
رمان «سقوط» که در سال ۱۹۵۶ به چاپ رسید و دوباره نام او را به عنوان یک رماننویس بر سر زبانها انداخت.
«سقوط»، تنهایی نویسنده را در دورهی انزوای ناشی از مخالفت با عملکرد کمونیسم بعد از چاپ «انسان شورشی» به خوبی بازتاب میدهد.
کامو در سال ۱۹۵۷ مجموعه شش داستان کوتاه را تحت عنوان «تبعید و پادشاهی» به چاپ رساند که دغدغههای فلسفی همیشگی کامو و همچنین نگرانیش نسبت به رابطه مسلمانان الجزایر و پاسیاهها را نشان میدهد.
یادداشتهای کامو شامل نوشتههای روزانه کامو از سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۹ نیز، گنجینه ارزشمند به یادگار مانده از زندگی اوست.
پس از مرگ کامو نیز دو اثر از او به چاپ رسید. رمان «مرگ خوش» صورت اولیهای از تلاشهای کامو بود که کم کم از لحاظ داستانی به «بیگانه» تغییر یافت.
رمان «آدم اول» هم خود زندگینامهای بود که مرگ، مجال اتمامش را به وی نداد و به صورت نیمه تمام در سال ۱۹۹۵ منتشر شد.
دیدگاه ادبی و فلسفی آلبر کامو
کامو را به همراه سارتر جزو پیشگامان مکتب اگزیستانسیالیم ادبی میدانند.
اگرچه او همواره این عنوان را رد و از این نسبت اظهار تعجب میکرد اما واقعیت این است که مفهوم «حیات و هستی» و «رنج تنهایی و پوچی انسان»، همواره دغدغهی او بود.
به گفتهی خودش «محکومیت آدمی به مرگ» از جوانی، همهی فکر او را تسخیر کرد.
منتقدین کامو را نویسندهای بدبین و پوچگرا میدانند اما او در همهی آثارش رگههای بسیار پر رنگی از زیبایی و امید را با توصیفاتی که از طبیعت و عشق میکند به تصویر میکشد.
او بارها اعتراف نمودهاست که نمیتواند به ادبیاتی بیامید – مانند نوشته های کافکا – وابسته باشد و همین جنبه او را از اگزیستانسیالیستها مجزا میکند چرا که آنها به پوچی حیات و بیهودگی عشق و شادی معتقد هستند در حالیکه کامو تنها راه نجات بشر را عشق میداند.
به عقیدهی او، انسان و جهان هریک به خودی خود پوچ نیستند، بلکه این پوچی ناشی از همزیستی این دو است زیرا او معتقد است که چیزهایی در جهان وجود دارند که باعث تباهی و سقوط انسان هستند.
او هرگونه قصدی را در ساختن یک فلسفهی پوچ انکار میکند و میکوشد پوچ انگاریای را وصف کند که به باور او بیماری روحی ویژهی روزگار ماست.
کامو و دریافت نوبل ادبی
کاموی چهل و چهار ساله در سال ۱۹۵۷ جایزه نوبل ادبی را از آن خود کرد.
وی از لحاظ سن، دومین برنده جوان این جایزه است.
هرچند او خود را به خاطر دریافت نوبل مفتخر دانست اما حس میکرد این جایزه را در پایان تلاشهای حرفهای یک نویسنده به او اهدا میکنند و او که هنوز حرفهای بسیاری برای گفتن و ایدههای بسیاری برای نوشتن داشت خود را دور از این موقعیت میدید.
هرچند سه سال بعد مرگ زودهنگام او ، ادبیات جهان را از سایر کارهای ارزندهی کامو محروم کرد.
تصادف و مرگ زودهنگام
چهارم ژانویه ۱۹۶۰ با وجودی که کامو بلیت قطار برای سفر به همراه خانوادهاش را در جیب داشت از تصمیمش منصرف شد تا به همراه خودروی دوست و ناشرش، میشل گالیمار به پاریس برود که خودرویشان از جاده منحرف شده و به درختی میکوبد و تکه تکه می شود.
کامو تنها کشتهی این تصادف در صندلی عقب خودرو نشسته بود.
سرنوشت این گونه رقم خورده بود تا کامو که پیشتر مرگ در اثر تصادف را مرگی احمقانه خوانده بود در چهل و هفت سالگی این گونه رخت از دنیا بندد.
کامو در این مدت مشغول کار بر روی نسخهٔ اول رمان تازهای به نام آدم اول ، خودزندگینامهای راجع به کودکی او در الجزایر بود.
به دوستی نوشته بود: «همهی تعهداتم را برای سال ۱۹۶۰ لغو کردهام. این سال، سال رمانم خواهد بود. وقت زیادی میبرد؛ اما به پایانش خواهم برد.» این رمان بعدها در سال ۱۹۵۵ به صورت ناتمام به چاپ رسید.
کتابهای صوتی آلبر کامو را از نوار بشنوید
نوشتههای آلبر کامو را میتوان به سه دستهی رمان، نمایشنامه و آثار غیر داستانی تفکیک کرد.
شما میتوانید تمام این آثار را که تاکنون بهصورت فایل صوتی در اختیار علاقهمندان به کتاب صوتی قرار گرفتهاست، از سایت یا اپلیکیشن نوار دریافت کنید.
منابع :
آۀبر کامو | ژرمن بره | خشایار دیهیمی | نشر ماهی | ۱۳۸۱
قدم اول : کامو | دیوید زین میرویتز | روزبه معادی | نشر پردیس دانش | ۱۳۹۲
نظرات بسته شده است.