چم و خم نویسندگی قسمت چهارم: کدام سوژه برای نوشتن بهتر است؟

289

قلم رو که روی کاغذ بذاری، کتاب خودش نوشته می‌شه…نوشتن کتاب کار سختی نیست…همه می‌تونن بنویسن…

حتما شما هم مانند هر کس دیگری که دلداده‌ی دنیای نویسندگی شده است، این جملات را شنیده‌اید. و حتما شما هم برای لحظاتی از شنیدن این جملات احساس ناامیدی کرده‌اید. اگر واقعا نوشتن انقدر آسان است، پس چرا شما نمی‌توانید بنویسید؟

پاسخ این سوال در موارد بسیاری در زندگی به ما کمک می‌کند تا آگاهانه‌تر عمل کنیم.

واقعیت این است که در اغلب مواقع، گوینده‌ی واقعی چنین جملاتی مشخص نیست و با کمی تحقیق و بررسی درمی‌یابیم که این جملات پایه و اساس درست و موثقی ندارند. راستش را بخواهید تعداد نویسندگان موفقی که در طول تاریخ، بدون هیچ پیش زمینه‌ای آغاز به نوشتن کردند و شاهکار خلق کردند، به تعداد انگشت‌های دست هم نمی‌رسد.

بنابراین این جملات را فراموش کنید. نویسندگی اگر اصول آن را بدانید کار سختی نیست ولی باید اصول آن را یاد بگیرید.

نوشتن ، نه آسان نه سخت

اول از همه اینکه یادمان باشد که زمانی که درباره‌ی یک نویسنده صحبت می‌کنیم. درباره‌ی انسان حرف می‌زنیم. حال بد یا خوب، بیماری یا سلامتی، و هر اتفاق دیگری می‌تواند بر نوشته‌ها و زندگیمان تاثیر بگذارد. بنابراین باید بگوییم تمام راهکارهایی که اینجا پیشنهاد می‌شوند، راهکارهایی شخصی بوده و برای هر فرد نسبت به فرد دیگر متفاوتند.

شیوه های نویسندگی

با ذکر این مقدمه، بیایید به این سوال برگردیم که چگونه نوشتن را آغاز کنیم؟

برای آغاز نوشتن، باید برگردید به همان رگه‌های طلا که قبلا استخراج کرده‌اید. اگر هنوز استخراج نکرده‌اید، برگردید و (اینجا) را بخوانید.

درباره‌ی هر کدام از ایده‌ها خوب بیندیشید و از بین آن‌ها چندتا را که فکر می‌کنید برای داستانتان بهترند انتخاب کنید.

برای آنکه ایده‌ی بهتری را انتخاب کنید، مخاطبتان را در نظر بگیرید. گاهی قرار بر این است که شما برای کودک و نوجوان بنویسید، در چنین مواقعی، نمی‌توانید ایده‌ای سنگین و فلسفی را با زبان رسمی انتخاب کنید، هر چقدر هم که این ایده خوب باشد.

یادتان باشد که مخاطب شما مهم‌ترین کسی‌ست که داستانتان را می‌خواند. برای همین لازم است که در این پرونده یک پرانتز نسبتا طولانی باز کنیم:

دو دسته نویسنده در دنیا وجود دارد. نویسندگانی که معتقدند که مهم نیست مخاطب کتاب آن‌ها را می‌خواند یا نه و نویسندگانی که به آنکه برای که می‌نویسند اهمیت می‌دهند.

در این باره باید گفت که اگر می‌خواهید نویسنده‌ی موفقی باشید، میزان مناسب یا نامناسب بودن طرح شما را مخاطبانتان تشخیص می‌دهند برای یک نویسنده‌ی خوب بودن چاره‌ای ندارید جز آنکه به آن‌ها و سلایقشان توجه کنید.

مخاطبت را بشناس

یادتان باشد شما در اغلب اوقات نه برای یک مخاطب نخبه و دارای ضریب هوشی بالا و نه برای یک مخاطب ناآگاه و بی اطلاع می نویسید. اگر می‌خواهید داستان شما خوب از کار دربیاید باید به سراغ حد وسط طیف بروید. جایی که تمام انسان‌های معمولی و عادی در آن قرار گرفته‌اند. این مخاطبان به طور عادی و طبیعی احساساتشان را بروز می‌دهند و در واقع صادقانه‌ترین و طبیعی ‌ترین برخورد را با نوشته‌ی شما دارند.

آموزش نویسندگی

مخاطب عادی همان قدر که ممکن است نوشته‌ی شما را بخواند و از آن لذت ببرد ممکن است آن را دوست نداشته باشد. مخاطب عادی در واقع بی‌طرف‌ترین خواننده‌ی نوشته‌های شماست. اگر بتوانید او را به نوشته‌‌هایتان علاقه‌مند کنید با تقریب بالایی می‌توانید بگویید که در نوشتن موفق بوده‌‌اید.

حالا دوباره برگردیم بر سر همان رگه‌های طلایی که از معدن استخراج کرده‌ایم. یعنی سوژه‌هایمان.

از کجا بفهمم یک سوژه مناسب است؟

از کجا بفهمیم که یک سوژه برای آنکه برایش وقت بگذاریم مناسب است؟ یک راه طلایی و آسان دارد.

یک مخاطب عادی و معمولی را مقابلتان فرض کنید. یکی از سوژه‌هایی که پیدا کرده‌اید را در ذهنتان یا با صدای بلند برای او تعریف کنید. مثلا درباره‌ی سوژه‌هایی که ما در قسمت قبل نوشتیم:

چند روز پیش داشتم از اتوبوس داخل ماشینای دور و برم رو نگاه می‌کردم. تو یکی از ماشین‌ها یه خانم داشت پشت چراغ قرمز با صبر و حوصله دکمه‌ی کت همسرش رو می‌دوخت.

آموزش نویسندگی

حالا بیشتر از همیشه از قوه‌ی تخیلتان استفاده کنید. بعد از تعریف کردن این داستان چند خطی مخاطبتان چه واکنشی نشان می‌دهد آیا این موضوع برای او هم به اندازه‌ی شما جالب است؟ یادتان باشد که تقلب نکنید! سعی نکنید با آب و تاب دادن و تغییر لحنتان داستان را جذاب‌تر از آنچه لازم است جلوه دهید. این کار در مراحل بعد اتفاق می‌افتد. در این مرحله باید مطمئن شوید که همین چند خط ساده و کلی روایتتان مخاطب را به خود جذب می‌کند. لازم نیست که با همین چند خط روایت کلی او را سر جایش میخکوب کنید. همینقدر که داستان شما برای او جالب به نظر برسد و کنجکاو شود تا ادامه‌ی ماجرا را بداند کافی‌ست. اما اگر احساس کردید اگر این داستان را برای کسی تعریف کنید کلا حواسش پرت می‌شود و این سوژه هیچ جذابیتی برای او ندارد، باید به سراغ سوژه‌ی دیگری بروید.

تا اینجا اول از همه سوژه‌های زیادی را با صبر و حوصله انتخاب کردیم و بعد هم یادگرفتیم که چگونه سوژه‌ای را که از همه‌ی آن‌ها برای نوشته‌ شدن بهتر است انتخاب کنیم. در قسمت‌های بعدی بیشتر درباره‌ی طریقه‌ی شرح و بسط دادن سوژه‌مان و تبدیل آن به یک داستان موفق صحبت می‌کنیم.

نظرات بسته شده است.