” کمی طعنه و کنایه به همه چیز، مقدار بیشتری فحاشی به اوضاع و احوال زمانه و … برف. برف زیاد. تا دلتان بخواهد برف”
توصیف منتقد انگلیسی از رمان “خداحافظ گاری کوپر” یقینا چندان همدلانه و بدون غرض نبودهاست اما در همین توصیف کم و بیش ناجوانمردانه هم میتوان نشانههای پررنگ موفقیت رومن گاری، نویسنده رمان، را پیدا کرد: برف، برف زیاد. برفی که چنان در جزء جزء داستان گاری نشسته است که حتی منتقد انگلیسی هم نمیتواند آن را نادیده بگیرد. برفی که حد فاصل کسانی است که بالای دو هزار متر زندگی میکنند و کسانی که هنوز در کثافت زمین زیر پایشان غرقه ماندهاند.
یکم. آن بالا…
“خداحافظ گاری کوپر” داستان جوانی است که همراه با عدهای از دوستانش از زندگی روی زمین دل بریدهاند و بر آن شوریدهاند. آنها ساکن یک کلبه کوهستانی کوچک در ارتفاع بالای دو هزار متر در کوههای آلپ سوییس هستند. جایی که سعی میکنند تا حد ممکن کمتر از آن خارج شوند و ارتباطشان را با مردمی که “آن پایین” زندگی میکنند قطع کنند. در فصلهای گرم سال که برفها آب میشوند و دیگر کسی برای یاد گرفتن اسکی به آنها مراجعه نمیکنند برای کسب درآمدی ناچیز جهت رفع نیازهای اولیه زندگی ناچارند به شهرهای کوچک حاشیه کوهستان بروند و این برای آنها بزرگترین تباهی ممکن است. به این ترتیب برف برای آنها جلوهای قدسی دارد. برف تمام چیزی است که آنها را از پایینیها بینیاز میکند. برف خط جدایی آنها است با کسانی که هنوز نفهمیدهاند در حال زندگی در چه دنیایی هستند. کسانی که به قول لنی، شخصیت اصلی داستان، و دوستانش دیگر امیدی به نجات آنها نیست.
در حقیقت برای لنی و دوستانش برف پناهگاهی است که آنها را از شر دنیای واقعی رها میکند. رومن گاری “خداحافظ گاری کوپر” را در اوج دنیای دوقطبی جنگ سرد نوشت. در اوج دنیایی که دو ابرقدرت آن را میان خود تقسیم کرده بودند و حاصل وعدههایشان برای ساختن دنیایی باشکوه و امن، دنیایی بود یکسره جنون و خون. خود لنی، به این دلیل به کلبه کوهستانی پناه آورده بود که در امرکیا قرار بود او را به جنگ ویتنام اعزام کنند. جوانان کلبه کوهستانی نه تنها به جنگ ویتنام که به همه اجزای دنیای واقعی به دیده تمسخر نگاه میکنند. سوسیالیسم و رؤیای امریکایی برای آنها به یک اندازه مضحک و دروغین است. آنها رهبران چپگرای اردوگاه شرق را همانقدر در ساختن این دنیای جنونآمیز مقصر میدانند که “رؤیای امریکایی” را.
به همین خاطر “خداحافظ گاری کوپر” سرشار است از جملههایی پر از طعنه و کنایه به زندگی رفاهزده ساکنان بلوک غربی و آرمانگرایی خام ساکنان بلوک شرق. برای ساکنان کلبه کوهستانی دیگر این نفس تمدن است که انسانها را به تباهی میکشاند و نه نوع خاصی از آن: “تمدن ما تمدن دست خر پلاستیک است. تمدنی که همه چیزش مصنوعی و ضد طبیعت است. همه چیز در آن نقش بازی میکند. همه تظاهر میکنند. اتومبیل، کمونیسم، میهن، مائو، کاسترو. همه اینها همان هستند”
دوم. در ستایش طبیعت، در نکوهش تمدن
گرایش به دوری گزیدن از تمدن انسانی و ستایش طبیعت در میان نویسندگان سنتی دیرپا است. از روزگار باستان و دیوجانس بزرگ گرفته تا تولستوی و سلینجر و براتیگان و … تمامی یا مدتی از عمرشان را در طبیعت و دور از زندگی متمدن زمانه خود سپری کردند. اساس این گرایش بر این باور استوار است که تمدن بشری به خودی خود او را از طبیعت دور کرده است و همین دوری از زندگی طبیعی است که باعث شده است تا دنیا به وضعیت نابهسامانی دربیاید لذا برای رهایی از این وضعیت چارهای جز بازگشت به طبیعت نیست.
خود رومن گاری هیچگاه به چنین زندگی روی نیاورد اما پرسوناژهای برجستهترین رمانش همه در چنین مسیری گام برداشتند. لنی و دوستانش تمام سعیشان را میکنند تا کمتر به شهر آلوده شوند. درباره یکی از دوستان سابقشان که ازدواج کرده و در شهر مشغول فروش لوازمالتحریر است طوری صحبت میکنند که انگار به یک بیماری لاعلاج و هولناک دچار شدهاست. اما بارزترین وجه تمایز جوانان “خداحافظ گاری کوپر” با دیگر طبیعتگرایان این است که آنها از قضا هرگز توهمی درباره نجات دادن بشریت با طبیعت ندارند. پرسوناژهای رمان گاری نه فقط دیگر امیدی به تمدن بشری ندارند بلکه به کل معتقدند این تمدن از آغاز اشتباهی بزرگ بیشتر نبوده است. جوانان رومان گاری دیگر حتی به فکر نجات خودشان هم نیستند. آنها فقط قصد دارند که در طبیعت محو شوند. دوست دارند که زیر سفیدی بیاندازه برف زمستان گم شوند. آنها خود را از تمدن بشری کسر کردهاند. و مگر دیگر امیدی هم به بشر هست وقتی که حتی باید با “گاری کوپر” خداحافظی کرد؟
دانلود کتاب صوتی داستان و رمان خارجی | |
با ورود به بخش داستان ها و رمان های خارجی وبسایت نوار می توانید به تمامی کتاب های صوتی این دسته از جمله کوری، مزرعه حیوانات، سه شنبه ها با موری، بلندی های بادگیر و … دسترسی داشته باشید. |
نظرات بسته شده است.