معروف است که وقتی نکراسوف، مدیر مسئول و سردبیر مجلهای که داستایوسکی نسخه دستنویس اولین رمانش “بیچارگان” را برای چاپ به او سپرد، با جملات داستایوسکی روبرو شد چنان به وجد آمد که نتوانست تا صبح فردا صبر کند و همان نیمهشب به نویسنده جوان پیغام داد که از خواندن نوشته او شگفتزده شدهاست. نکراسوف روز بعد آن نسخه دستنویس را نزد بیلینسکی، سرشناسترین منتقد ادبی آن زمان روسیه، برد و با افتخار به او اعلام کرد که گوگول دیگری متولد شدهاست. بیلینسکی در پاسخ با لحنی خشک جواب داد ” ظاهرا به نظر شما در روسیه مثل قارچ گوگول درمیآید!” اما خود او چند روز بعد به داستایوسکی پیغام داد که بیصبرانه منتظر خواندن اثر بعدی او است. بیلینسکی به داستایوسکی گفتهبود “تقریبا مطمئنم داستانی هولناک از یک جنایت خواهی نوشت و تقریبا مطمئنم با خواندن آن مردم تا سرحد جنون به فکر خواهند رفت”.
بیلینسکی هیچوقت نتوانست آن داستان هولناک داستایوسکی را بخواند چرا که در جوانی و چند دهه پیش از آنکه داستایوسکی “جنایت و مکافات” را بنویسد از دنیا رفت اما پیشبینی او با کمترین خطای ممکن درست از آب درآمد. فئودور داستایوسکی داستان هولناکی از یک جنایت ساده در روسیه تزاری را به تصویر کشید و از طریق آن مفاهیم دیرپایی مثل اخلاق، عدالت اجتماعی و قانون را به چالش کشید.
در آینه شکسته
در یکی از نظرسنجیهای هر چند سال یک بارِ نشریه و جایزه معتبر بوکر درباره شناخته شدهترین شخصیتهای تاریخ ادبیات، راسکولنیکوف، شخصیت اول رمان “جنایت و مکافات” در کنار انبوهی از شخصیتهای عامهپسند و کم و بیش سبک ادبیات بازاری در بالای سیاهه شخصیتها قرار گرفت. بعید است بتوان در میان رمانهای طولانی و مهم ادبیات دنیا شخصیتی را پیدا کرد که به اندازه این دانشجوی فقیر و تهیدست شهرستانی روس معروف باشد. یکی از کسانی که زیر این خبر در مجله بوکر اظهارنظر کرده بود با لحنی نسبتا تند نوشتهبود: “به نظر من باید داستایوسکی از خودش خجالت میکشید. اینکه داستان یک قاتل دیوانه را که راه میافتد و پیرزنها و ندیمههایشان را میکشد طوری بنویسیم که محبوب همه مردم باشد واقعا خجالتآور است.”
حقیقت این است که علیرغم بیش از حد اخلاقگرا بودن این نظر، نمیتوان آن را آنقدرها هم دور از حقیقت دانست. نبوغ داستایوسکی در نوشتن “جنایت و مکافات” در این بود که توانست این قتل فجیع و دردناک را زیر لایه انبوهی از گزارههای اخلاقی و فلسفی دیگر دفن کند و در حقیقت از آن فقط به عنوان دستمایهای برای به حرکت انداختن پلات ایستای داستانش استفاده کند. داستان “جنایت و مکافات” از قضا آنقدرها درباره یک جنایت نیست. این درست است که داستایوسکی قسمت زیادی از رمان را به توصیف فقر راسکولنیکوف جوان، آشناییاش با پیرزن رباخوار کثیف و صحنه طولانی و دردآور قتل پیرزن و کشتن ناخواسته ندیمهاش توسط راسکولنیکوف برای به دست آوردن چند روبل پول اختصاص میدهد اما وزن بیشتر رمان درست از لحظه پس از قتل است که روی دوشهای خواننده میافتد. دقیقا از جایی که خواننده با این پرسش جدی اخلاقی روبرو میشود: آیا میشود به جوانی که هماینک دو قتل هولناک انجام دادهاست علاقه داشت؟
زیر پوست شهر
پیدا کردن شخصیتهای ناهنجاری که خوانندگان با آنان همدلی میکنند در باقی رمانهای بلند فئودور داستایوسکی هم چندان دشوار نیست اما در هیچ یک از آنها این گرایش به اندازه “جنایت و مکافات” جدی نیست. راسکولینکف جوان پس از قتل پیرزن و در حالی که در محاصره نیروهای پلیس قرار گرفتهاست که انگار در طول رمان، گام به گام به او نزدیکتر میشوند، با هیبتی مسیحگونه با رنجهایش روبرو میشود. رنجهایی که او را تا سرحد جنون به آشفتگی میرسانند. از قضا کسی که برای رها ساختن راسکولنیکوف از بار گناهی که مرتکب شده است به نزد او میآید یکی دیگر از پرسوناژهایی است که اخلاقگرایان همیشه آنها را سرزنش کردهاند: یک روسپی جوان. روسپی جوانی که راسکولنیکوف را با حجم بیامانی از معصومیت که خود او از دست دادهاست روبرو میکند. اگر در انجیل این عشق به مسیح است که مریم مجدلیه را از چنگال گناه رها میکند این بار در عصر نوی روسیه، در برزخ میان سنت و مدرنیته روسیه تزاری، این عشق به دخترک روسپی است که راسکولنیکوف را از رنج گناهش رهایی میدهد. از قضا رهایی راسکولنیکوف هم درست مانند رهایی در الهیات مسحی به کمک اعتراف به گناه و پذیرفتن مکافات آن محقق میشود.
داستایوسکی با کنار گذاشتن نهادهای قدیمیتری مانند اخلاق و قانون (که در سیمای پلیس هویدا میشود) در حقیقت شخصیتهایش را با دوگانه رنج و عشق مواجه میکند. در کتاب مقدس جدیدی که داستایوسکی برای بشر تدارک دیدهاست عشق است که آدمی را از برزخ رهایی میدهد، حتی اگر این عشق در دستان دخترکی روسپی باشد. احتمالا اخلاقگرایان کمی باهوشتر از خواننده تندخوی نشریه بوکر باید بیشتر نگران این مسأله بزرگ اخلاقی در داستانهای داستایوسکی باشند: “در دنیای مدرن هنوز هم اخلاق، لااقل به اندازهی عشق، توان رهایی بخشیدن انسانها را دارد؟ ”
دانلود کتاب صوتی قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی | |
قمارباز داستان کوتاهی از داستایوسکی و نماینگر اعتیاد خود داستایوسکی به بازی رولت است که همین موضوع الهام بخش نوشتن این کتاب شد. داستایوسکی موقع نوشتن کتاب برای بازپرداخت بدهی خود که ناشی از قمار بوده تحت فشار سختی بوده است…. |
نظرات بسته شده است.