نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی

217

فیلمی کوتاه در صفحه‌ی نمایش گوشی کوچکم پخش می‌شود. تماشاچیانی خشمگین از سالن سینما بیرون می‌آیند. فیلم طعم گیلاس تازه اکران شده است. خبرنگاری نظر آن‌ها را درباره‌ی فیلم می‌پرسد و با پاسخ هایی از این دست روبرو می‌شود:

«این فیلم بود؟ چی بود این آخه؟»

سال‌ها می‌گذرد. در سال ۲۰۰۹، طعم گیلاس می‌شود یکی از ده فیلم برتر تاریخ جشنواره‌ی کَن. باز هم می‌گذرد… بنیاد فیلم بریتانیا طعم گیلاس را در سال ۲۰۱۲ در فهرست ده فیلم برتر تاریخ معاصر سینمای مفهومی قرار می‌دهد.

زمان دبیرستان معلمی داشتم که همه‌ی عمر، خودم را مدیونش می‌دانم. روزی در چشم‌های من خیره شد و گفت تا وقتی فیلم طعم گیلاس را ندیده‌ام حق ندارم درباره‌ی زندگی کردن حرف بزنم. هفت سال از آن روز می‌گذرد و تا این لحظه تقریبا ماهی یک بار این فیلم را نگاه می‌کنم. حالا به این فکر می‌کنم که چه چیز، عباس کیارستمی را برای من متمایز می‌کند؟ و چرا عباس کیارستمی با این عظمت در طول عمر خود این‌همه با انتقاد روبرو شد؟ می‌دانم کیارستمی به فرهنگآسیای شرقی علاقه داشت. به یاد کتاب صوتی هنر رزم می‌افتم، درست یادم نمی‌آید اما جایی می‌گوید رزمنده واقعی با تمام تلاشش مبارزه می‌کند و جنگ را می برد. وقتی پیروز شد مردم می‌گویند ما جنگ را بردیم و او کاری نکرد. فرمانده لبخند می‌زند. خودش می‌داند چه کار کرده و دیگر هیچ چیز مهم نیست…

نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی

عباس کیارستمی و روح پنهان آثارش

دوباره به یاد عباس کیارستمی می‌افتم. فیلم طعم گیلاس کمک‌مان می‌کند معنای زندگی را بفهمیم. اما به قدری ظریف این کار را انجام می‌دهد که پس از پایان فیلم متوجه هیچ تغییری نمی‌شویم بلکه تغییر در ناخودآگاه‌مان نفوذ می‌کند. فیلم مشق شب به ما کمک می‌کند تا بدانیم در روزگار نه چندان دور کودکان این‌ سرزمین که حالا احتمالا هر کدام کاره‌ای شده اند، چگونه زندگی می‌کردند و به چه چیز فکر می‌کردند. در فیلم قضیه شکل اول شکل دوم کیارستمی تک تک افرادی را که در آینده مقام مهمی به دست می‌آورند جلوی دوربین می‌نشاند و نظر آن‌ها را درباره‌ی یک پدیده‌ی رایج می‌پرسد. حالا که چهل سال گذشته است می‌فهمیم که نظر هر کدام از آن‌ها، کاری که می‌خواهند در سال‌های آینده بکنند را نشان می‌داد و از همان یک جمله می‌شد فهمید که قرار است فرد لایقی باشند یا نه.

عباس کیارستمی شجاعانه خودش را پشت کارهایش پنهان کرد و اجازه داد تا آن‌ها او را معرفی کنند. به جای آنکه هر روز صد مصاحبه بکند و یک حاشیه‌ی جدید از زندگی شخصی‌اش بسازد. او سکوت کرد. سکوت کرد و اجازه داد تا ما او را از کارهایش بشناسیم.

کیارستمی بی صدا آمد و رفت. او صدایش را در عکس‌هایش و در کارهایش گذاشت. صدایی که وقتی به کارهایش نگاه می‌کنیم مانند زمزمه‌ی عاشقانه در گوشمان می‌پیچد. داستان عشق به طبیعت و سادگی. داستان عشق و داستان بی آزار آمدن و بی آزار رفتن.

وقتی عکس هایش عمومی شد افراد زیادی به او تاختند که تو عکاس نیستی و حق نداری که عکاسی کنی. کیارستمی سکوت کرد.

وقتی به سراغ انتخاب شعرهایی از سعدی رفت عده‌ی دیگری به او تاختند که تو شاعر نیستی. کیارستمی سکوت کرد.

به او تاختند که چرا کار سیاسی نمی سازد. کیارستمی سکوت کرد.

به او تاختند که چرا کار سیاسی می سازد. کیارستمی باز هم سکوت کرد.

مرد بزرگ سینمای ایران، از پشت شیشه‌های عینک دودی‌اش همه چیز را دید اما لبخند زد و سکوت کرد. فرمانده می‌دانست که برنده‌ی این جنگ است. خودش می‌دانست چه کار کرده و همین کافی بود.

می‌گویند فیلم‌هایش هالیودی نیست. بازیگران فیلم‌هایش نه بزک دوزک کرده‌اند نه خوب می‌رقصند و نه هیکل‌های عجیب غریب دارند. راست می‌گویند. دوست نداریم خود واقعی‌مان را ببینیم. از چیزی که هستیم گریزانیم. فیلم خوب باید از واقعیت رهایمان کند تا دیگر نتوانیم زندگی خودمان را نگاه کنیم.

سفر آدمی را پایانی نیست

 

نگاهی به زندگی و آثار عباس کیارستمی

 

 

به عکس‌هایی که او از درختان گرفته‌است نگاه می‌کنم تک درختی در بیابانی بی‌آب و علف ایستاده است… نه انتظار باران، نه محبت و نه توجه. هیچ انتظاری ندارد.

تک درخت، پرشکوه و سبز ایستاده است. شاید کسی از کنارش رد شود و دشنامی بدهد که چرا میوه ندارد. درخت منتی بر کسی ندارد. سایه‌اش را با بخشندگی در اختیار همه می‌گذارد.

وقتی طعم گیلاس از تلویزیون پخش شد. شخص عباس کیارستمی تلفن کرد به رییس وقت صدا و سیما. مدیر نگران شد. بدون اجازه فیلم طعم گیلاس را پخش کرده بودند و حتما کیارستمی می‌خواست درخواست پول کند. با تردید جواب تلفن را داد. آن‌سوی خط عباس کیارستمی با تمام بزرگی‌اش می‌خواست تشکر کند از اینکه بلاخره فیلمش برای مردم پخش شده و گفت هر چند بار که خواستند پخشش کنند او پولی برای پخش آن از تلویزیون نمی‌خواهد.

حالا دوباره فیلمی کوتاه در صفحه‌ی نمایش گوشی کوچکم پخش می‌شود. خیل عظیم مردمی هستند که در مراسم تشیع جنازه‌ی عباس کیارستمی شرکت کرده‌اند. هر یک به گونه‌ای برای رفتن کارگردان مورد علاقه‌شان گریه می‌کنند. من نمی‌دانم فیلم اول را باور کنم یا این یکی را. سعی می‌کنم از عباس کیارستمی یاد بگیرم. هیچ کدام را باور نمی‌کنم. مثل تک درختی در بیابانی بی آب و علف، سایه‌ام را برای هر دو گروه پهن می‌کنم.

نظرات بسته شده است.