چم و خم نویسندگی قسمت سوم : سوژه‌یابی

485

بیایید واژه‌ی سوژه را برای همیشه از دایره‌ی واژگانمان حذف کنیم. مهم نیست که اسمش را چه بگذاریم: موضوع، بن مایه، هسته‌ی داستان یا هر چیز دیگری. خودتان را درگیر اسامی نکنید. در کتاب‌های تئوری داستان می‌توانید درباره‌ی اینکه سوژه دقیقا چیست و در داستان‌های مختلف چه کاربردی دارد بخوانید. اینجا قرار است نویسنده شوید و پا را از مطالب تئوری فرار بگذارید.

در این مقاله می‌خواهیم دقیقا بدانیم که این کلمه که ما آن را سوژه می‌نامیم و می‌توان هر اسم دیگری برای آن انتخاب کرد، به چه درد داستان‌نویسی می‌خورد. قبل از آن باید ببینیم که سوژه‌ هایمان یا همان هسته‌ی داستان‌هایمان را کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟

سوژه! از کجا پیدایت کنم؟

بارها و بارها این جمله را از افراد مختلف شنیده‌ایم که دور و بر ما پر از داستان‌ها و قصه‌های مختلف است. در کلاس‌های داستان نویسی، در زنگ‌های انشا، در کوچه و خیابان و … اما این حرف چقدر واقعیت دارد؟ آیا ما واقعا در دنیایی از داستان‌های عجیب و غریب غرق شده‌ایم و فقط کافی‌ست که دستمان را دراز کنیم و به یکی از آن‌ها چنگ بزنیم؟

سوژه یابی برای نویسندگی

برای پیدا کردن جواب کافی‌ست امتحان کنیم! دستتان را دراز کنید و ببینید می‌توانید به یکی از این قصه‌ها چنگ بزنید و آن را بنویسید؟ چیزی در چنگتان گیر نکرد؟ نگران نباشید! شما تنها نیستید!

مسئله این نیست که یک عمر همه‌ی عالم و آدم به شما دروغ گفته‌اند. مسئله حتی این هم نیست که در هوای اطرافتان یک عالمه قصه شنا نمی‌کنند. اگر راستش را بخواهید مسئله این است که در اطراف شما یک عالمه داستان شناور نیست! یک عالمه ماده‌ی خام داستان شناور است. چیزی شبیه طلا که در دل معدن یا زمین پنهان شده باشد. با دیدن معادن مختلفی که در کنار ما وجود دارند کمتر ممکن است متوجه طلایی که در دل خاک پنهان شده است بشویم.  برای استخراج طلا اینکه دستتان را دراز کنید و یک مشت از خاک را بردارید کافی نیست بلکه باید برای استخراج آن زمان گذاشت، باید در دل زمین یا کوه‌ها، روز‌ها و روزها به جستجو پرداخت.

ماده‌ی خام داستان‌ها هم درست مانند طلاست. اگر دقت، صبر و هوش کافی را داشته باشید می‌توانید از دل خاک و از محیط اطرافتان ارزش‌مندترین موضاعات را برای داستان انتخاب کنید.

از این‌جا به بعد متنمان آموزش حفاری‌ست! می‌خواهیم ببینیم که چه‌طور می‌توان از دل زمین طلا پیدا کرد.

آموزش حفاری و پیدا کردن زمین

ابتدا باید زمین‌های مناسب را پیدا کنیم. اینطوری:

وقت کار کردن است! آماده شوید اگر می‌خواهید لباس کار بپوشید. گوشی و هر تلفن دیگری را خاموش کنید و قلم و کاغذتان را دربیاورید(نکته: این متن‌ها با طلسم مخصوصی جادو شده‌اند. اگر همین الان به تمرین‌ها عمل نکنید نویسنده نخواهید شد. از ما گفتن بود.)

سوژه یابی برای نویسندگی

از همین لحظه به مدت بیست دقیقه وقت دارید که با نگاه به مسائل روزمره‌ی اطرافتان حداقل پنج معدن را پیدا کنید و روی کاغذ بنویسید. در این مرحله لازم نیست که به این مسئله فکر کنید که این معادن چه مقدار طلا دارند، فقط بنویسید. اینجا برای اینکه بیشتر تشویق شوید چند نمونه از متن‌های خودمان را گذاشته‌ایم:

(ماماااااااااااااااااااااااااااااااان! شیشه‌های پنجره جرینگ و جیرینگ از صدای جیغش صدا می‌دهند. تصمیم گرفته در حیاط خانه‌شان با خودش مسابقه‌ی هرکی بلندتر جیغ بزنه برنده‌ست، بگذارد. از نظر من دختر همسایه بغلی‌مان همیشه برنده است. )

(داخل اتوبوس نشسته‌ام و از آن بالا به ماشین‌های کناری نگاه می‌کنم. داخل ماشین‌ها از اینجا پیداست. پشت چراغ قرمز ایستاده‌ایم. زن و شوهری جلوی ماشینی نشسته‌اند. زن دارد دکمه‌ی یقه‌ی مرد را با نخ و سوزن می‌دوزد.)

(به آدمک پلاستیکی جلوی رستوران‌ نگاه می‌کنم. لبخند روی لب‌هایش مانند لبخند همیشگی دلفین‌هاست. فکر می‌کنم این آدمک پلاستیکی شاید جای پیرمردی را گرفته باشد که هر روز اینجا جلوی رستوران، آدم‌ها را به داخل دعوت می‌کرد. حالا آن پیرمرد کجاست؟ به سرنوشت پیرمرد فکر می‌کنم… دلم می‌سوزد.)

(دوستم با زبان کردی کرمانجی صحبت می‌کند. به هوا می‌گویند دنیا. می‌خواهد بگوید هوا چه‌طور است، می‌پرسد: دنیا چاواته؟ و در جواب می‌شنود دنیا آسایه. خیلی خوشم می‌آید. به این فکر می‌کنم که دنیای من چطور است.)

دنیایی پر از ایده

اگر شما هم متن‌هایتان را نوشته‌اید، بیایید تا با هم نگاهی دقیق‌تر به آن ها بیاندازیم. متن‌های بالا، از میان زندگی روزمره‌ی ما جمع‌آوری شده‌اند. از خاطرات روزانه، کوچه‌های شهر، مکالماتی که با یکدیگر داریم و …. از هر کدام از این متن‌ها می‌توان یک داستان کامل نوشت.

نکته‌ی مهم این است که در طول روز بارها و بارها این صحنه‌ها را می‌بینیم و بارها و بارها بی‌اعتنا از کنارشان عبور می‌کنیم اما اگر یک‌بار، فقط یک‌بار بیاستیم و با دقت بیشتری نگاه کنیم، می‌بینیم که از بین همین اتفاقات ساده می‌توان چندین جلد کتاب نوشت.

سوژه یابی برای نویسندگی

تنها کافی‌ست که خوب نگاه کنیم. ما در طول زندگی روزمره، به‌ویژه در زندگی شهری یاد گرفته‌ایم که همه چیز را ببینیم اما کمتر پیش ‌می‌آید که به چیزی نگاه کنیم. برای همین تمرین نویسندگی به نوعی تمرین زندگی‌ست. ما با نوشتن، مهارت خوب نگاه کردن را کسب می‌کنیم.

حالا به سوال اول متن برگردیم. بله! اطراف ما پر از قصه، داستان، و پر از سوژه است. پر از سنگ‌های گران‌بها که در دل خاک جمع شده‌اند. منتها برای پیدا کردن آن‌ها باید چشمان تیزی داشت. باید خوب و آگاهانه نگاه کرد. برای آگاهانه نگاه کردن کافی‌ست که هر روز تمام ایده‌هایی که به ذهنتان می‌رسد را بنویسید. با این روش ذهنتان عادت می‌کند که هر روز به دنبال ایده‌های بهتر و دقیق تر بگردد.

در قسمت‌های قبلی چم و خم نویسندگی، (یعنی اینجا) با مقدمات نویسنده شدن آشنا شدیم. از این به بعد کارمان جدی‌تر می‌شود و با نگاهی حرفه‌ای تر به نوشتن نگاه می‌کنیم. پس با ما همراه باشید.

نظرات بسته شده است.