مفید آقا نوشته ی مرتضی کربلایی لو
“مفید آقا” یکی از چند کتاب مرتضی کربلایی لو است که نویسنده درباره ی این کتاب می گوید:
“سعی کردم همه توانم را به کار بگیرم تا بتوانم چیزی بنویسم که بتواند بفهماند “مفیدآقا” رمانی نیست که “غلط” نوشته شده باشد. چیزی است که دغدغه هویت هزارتکه مان را زنده می کند لااقل این است که به آن می اندیشد. فراموشش نکرده است. کتابی “سر به راه” است. ضال و گم کرده راه نیست، هرچند شاید از آن نعمت بر آنها باریده ها هم نباشد… و از این حرف ها. نتوانستم بنویسم. هر وقت توانستم، می نویسم.”
این کتاب در سال ۱۳۸۶ توسط نشر افراز به چاپ رسید و و در پاییز ۱۳۸۸ نیز سومین چاپ آن به بازار آمد. و توانست جایزه ی ادبی اصفهان را در سال ۱۳۸۷ بدست آورد. “مفید آقا” برشی از زندگی یک خانواده است. حشمت طنابفروش ته بازار پشمفروشان که پس از مرگ همسر با تنها پسرش مجید زندگی میکند، بعد چند وقت که برای جنس آوردن عازم ترکیه میشود، از یک زن ایرانی ساکن غربت به نام دنیز خوشش میآید و با وجود مخالفتهای مجید با او ازدواج میکند و حاصل ازدواجشان میشود پسری به نام حامد. پس از مدتی حشمت میمیرد، مجید عاشق و حامد نیست میشود.
یکی از ویژگی های بارز و مثبت این اثر تشخص آن به عنوان اثری ایرانی است. و این تشخص در نتیجه ی نمود مولفه های گوناگون فرهنگی (تاریخی) ایران در طول اثر شکل می گیرد. از آن جمله که شیوه ی تاثیرگذاری مفیدآقا بر حشمت، آن هم با گفتن تنها یک دیالوگ حکیمانه (فصل سوم) که مخاطب را به یاد نمونه های مشابه بسیار در سنت و ادبیات عرفانی می اندازد. و در ادامه رابطه ای مرید و مرادی میان حشمت و مفیدآقا برقرار می شود و در نسل های بعد نیز ادامه پیدا می کند (مجید و حامد نیز به نوعی مرید مفید آقا هستند). در نمونه ای دیگر شاهد چله نشینی حامد برای فارغ شدن مجید از عشقی گناه آلود هستیم که نتیجه بخش هم هست. این نمونه نیز به روشنی مثلا یادآور داستان شیخ صنعان است(شیخ صنعان نیز به واسطه ی چله نشینی شخص دیگری از عشق گناه آلود فارغ می شود). که البته این مسئله به همین جا ختم نمی شود و در مواردی شاهد اتفاقات شگفتی چون ناپدید شدن درخت به ای که توسط حشمت و حامد رویت شده، علم مفید اقا از اتفاقاتی که شاهد آن نبوده (نماز آیاتی که مجید باید می خوانده و نخوانده)، تجسم یافتن حقیقت و ظهور مجدد درخت به و… هستیم که همه ی آن ها معرف باورها و اعتقادات تاریخی حاکم بر فرهنگی است که آن را فرهنگ ایرانی می دانیم.
مرتضی کربلایی لو متولد سال ۱۳۵۶ در تبریز است. او ابتدا تحصیلات حوزوی داشته و فوق لیسانس فلسفه و همچنین دکتری حکمت متعالی دارد.
در سال ۱۳۸۲ اولین مجموعه داستانش، با نام “من مجردم، خانم” چاپ شد که توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را بگیرد. بعد رمان “خیالات” را نوشت و بعد مجموعه داستان “زنی با چکمه ساق بلند سبز” را که توانست جزو مجموعه های برتر جایزه داستانی “روزی روزگاری” شود.
آثار مرتضی کربلایی لو:
مفید آقا – نوشیدن مه در باغ نارنج – قاراچوپان – من مجردم خانوم (که در بيست و دومين دوره كتاب سال (بهمن ۸۳) مورد تشويق قرار گرفت ) – جمجمه ات را قرض بده برادر – روباه و لحظه های عربی – زنی با چکمه ساق بلند سبز – خیالات – حکمت موسی – حکمت سلیمان – محمدتقی شریعتی – حکمت یوسف
تا به امروز داستانهای زیادی در باره نبرد هشت ساله ما نوشتهاند. “جمجمهات را قرض بده برادر” اولین رمان مرتضی کربلاییلو در این موضوع است و شاید اولین در نوع خود.
جوایزی که این کتاب تا به امروز کسب کرده:
نامزد یازدهمین دوره جایزه قلم زرین / ۱۳۹۲
نامزد ششمین جایزه جلال آلاحمد / ۱۳۹۲
*مصاحبه ی تبیان با مرتضی کربلایی لو همزمان با چاپ سوم رمان رمان “مفیدآقا” را از اینجا بخوانید.
**مصاحبه ی آزاده محسنی با مرتضی کربلایی که در اردیبهشت ۱۳۸۹ در روزنامه ی شرق به چاپ رسیده است. متن مصاحبه را از اینجا بخوانید.
***مصاحبه ی خدیجه زمانیان با مرتضی کربلایی لو به بهانه انتخاب مجموعه داستان “زنی با چکمه ساق بلند سبز” به عنوان مجموعه برتر جایزه “روزی، روزگاری” (چاپ شده در روزنامه ی قدس) را از اینجا بخوانید.
****گزارش نقد و بررسی رمان “مفید آقا” در انتشارت افراز (به گزارش خبرگزاری فارس) :
حسين سناپور، نويسنده و منتقد، با بيان اين نكته كه كربلاييلو در رمان “مفيدآقا” رشد بسيار چشمگيري داشته است، گفت: “مفيدآقا” دومين رمان كربلاييلو است. البته من رمان “خيالات” كه رمان اول اوست را بعد از “مفيدآقا” خواندم، اما تفاوت خيلي چشمگير است. رمان اول خيلي جدي نيست، اما در “مفيدآقا” با يك كار جدي و يك داستان مدرن واقعگرا روبهرو هستيم. حسين سناپور ادامه داد: در رمان “مفيدآقا” صحنههاي زيادي هست كه در ذهن ميماند، چون خيلي خوب ساخته شدهاند. بهويژه از طريق توصيفها خيلي خوب به درون آدمها و ذهن آدمها راه پيدا ميكند و از آن زاويه ديدن جهان را نشان ميدهد؛ بهخصوص در گفتوگوها.
در ادامه نشست، اسدالله امرايي، مترجم ادبيات داستاني، “مفيدآقا” را يك جهش نسبت به كارهاي قبلي كربلاييلو دانست و گفت: نويسنده در اين كار دو شخصيت اصلي دارد كه دو برادر هستند و برادر كوچكتر از آن شخصيتهايي است كه در ادبيات بهعنوان شخصيتهاي غيرقابل اعتماد معروف هستند. امرايي افزود: “مفيدآقا” مرا ياد روايتهاي غلامحسين ساعدي مياندازد؛ آدمها از خيلي جهات به نظر ميرسد آدم واقعي نيستند، بلكه كاريكاتوري از يك آدم هستند، حتي از نظر انديشه و نمادها. ضمن آن كه از طنز و موقعيت هم به خوبي بهره برده است. هنر كربلاييلو اين است كه بهطور كامل آدمها را مجسم كرده و تصاوير كاملي ارائه داده است.
ابومحبوب، استاد دانشگاه در رشته ادبيات، هم در اين نشست گفت: در سال ۸۶ يكي از معدود كتابهايي كه خواندم و از نثرش هم لذت بردم همين رمان “مفيدآقا” است. وي افزود: اين رمان جذابيتهاي ويژهاي دارد كه خواننده را ميكشاند و اين جذابيتها بهخاطر نثر رمان است. در نثر اين رمان، تلميحات زيادي استفاده شده كه همه بجاست. ابومحبوب ادامه داد: يكي از نكات خوب اين رمان اين است كه هر فصل يك حادثهي اصلي دارد بهعلاوهي حوادث فرعي. ضمن آن كه كوتاه بودن فصلها به جذابيت آن افزوده است. در ادامه نشست بررسي “مفيدآقا”، محمود صباحي، استاد دانشگاه در رشتهي فلسفه و هنر، گفت: رمان “مفيدآقا” از يك فضاي كاملاً با اصالت بهره ميبرد كه براي طبقهي روشنفكر نامكشوف است، به ويژه در نوع نگاهي كه به مذهب و طبقهي روحانيت دارد.
صباحي افزود: از ويژگيهاي اين كتاب زبان آن است كه بسيار اصيل است، ضمن آن كه ساختار قدرتمندي دارد و از دستور زبان عبور ميكند و اين عبور، خاصيت ادبيات است. سناپور در بخش ديگري از جلسه گفت: در رمانهاي ما از مذهب و اسطورههاي مذهبي استفادهي خوبي نشده، اما در “مفيدآقا” براي اولين بار اين اتفاق افتاده و باعث شده رگههاي بسيار زيبايي در كار به وجود آيد.
در پايان اين جلسه، مرتضي كربلاييلو، نويسنده “مفيدآقا” گفت: من بهعنوان يك نويسنده با يك پديده روبهرو هستم و بايد رنج بكشم؛ و آن اين است كه ميگويند داستان از اروپا آمده؛ پس جايگاه نظامي، عطار و فردوسي كجاست؟ كربلاييلو گفت: من ميخواهم تقابل بين سنت و مدرنيته را نبينم و اين را بهعنوان رسالتي ميبينم كه بايد به آن فضا بازگشت كنم. نويسنده “مفيدآقا” گفت: دربارهي ابهاماتي كه مطرح است، اگر اندكي آشنايي با متون صوفيه و متون مذهبي و قرآن وجود داشته باشد، رفع ميشود. كربلاييلو تصريح كرد: وجه مميز رمان من اين است كه ميخواستم روي مرز حركت كنم و به نفع چيزي قضاوت نكنم. اين نويسنده گفت: دوست دارم به آنچه كه قرآن روايت ميكند، نزديك شوم. چرا كه بعد از دوازده سال مطالعهي متون نامرسوم عربي، ميفهمم كه چرا قرآن اعجاز است.
قسمت هایی از کتاب:
… مع هذا كله شغلم نوحه گري. نه از خلت خبري و نه از مودت اثري در كار هست. ملامت مردم يك طرف. فقر و فاقه يك طرف، اعراض شما يك طرف. باز آن دو اول سهل است، اما آنچه قلب را به آتش مي كشد، اخير است. هر سختي را راحتي هست و هر نشيبي را فرازي. لابد سري در اين كار خواهد بود. ليكن طفل از شير بريده را هزار افسانه خواني از ياد پستان نرود…
یک جاهایی هست که اولین بارش همیشه می گویند زود است ولی وقتی می روی می بینی چه قدر دیر آمده ای
روز آفتابی نمیشد عقب داداش رفت . بو می برد . اگر ابری بود نمی برد آفتاب بود این دفعه و او هم فهمید و برگشت و سرم را دزدیدم . آن قدر ایستاد که خودم از پشت دیوار آمدم بیرون و دامن لباسم را دست گرفتم . قلبم البته نامعلوم می زد . همیشه اینجوری می زد . این دفعه بیشتر . داد زد ” کجا افتادی دنبال من ؟ میخوام یه توک پا برم برگردم .” نمی خواستم پیزی بگویم دوباره جوشی شود . محتاط گفتم ” هرجا می ری منو باید ببری ” گفت ” هروقت خواستم جایی برم که بشه بچه برد اون وقت . ” سرم همانطور که پایین بود . گفتم ” من این حرفها سرم نمیشه . هر سری تنها میری این سری منم میام ” گفت : “چند بار باید بگم جای بچه ها نیست تابلو هم زدند که ورود کمتر از ۱۸ ساله ممنوع٫ می تونم ببرمت اون تابلو رو بخونی و خودت برگردی ”
نسیم روی آب هم به صورت من لپر می زد. من نمی دیدمش ولی می زد. بهار بود و اردیبهشت بود و آب پر زور بود و شاخه های نرم درختان ساحلی واژ شده بود روی آب و شلاقیده بود روی موج ها. شاخه خیسی دراز می شد روی آب و بعد مثل فنر برمی خاست و دوباره دراز می شد روی آب. رفتار آب بود دیگر. این طوری بازی می کرد با شاخه ها
ماشین گرفتیم و تا نزدیکی رودخانه رفتیم، به راننده گفتیم منتظرمان بمان. راننده خاموش نکرد. ماشین را رو به رودخانه ایستاند و چراغ های نوربالا را روشن کرد و ما توی دوشاخه روشنایی که از چراغ های ماشین شروع می شد تا درخت های نزدیک رودخانه و شهرک ساحلش دویدیم.