مروری بر پایان نگهبانی اثر استفن کینگ
استفن کینگ رمان نویس، داستان نویس و فیلمنامه نویس ۶۸ سالهی امریکایی است که پیشتر در ایران به واسطهی فیلم های مشهوری که با اقتباس از آثار وی ساخته شده اند (همچون The Shining و The Shawshank Redemption) شناخته شده است. او در طی مدت طولانی نویسندگی خود سبکهای مختلفی را تجربه نموده است و در کارنامه ی خود سابقهی نگارش رمانهای جنایی، ترسناک، علمی و تخیلی را دارد و خود را متأثر از نویسندگانی همچون ادگار آلن پو، جی.آر.آر تالکین و ری بردبری میداند. از دیگر آثار مشهور وی می توان به Under The Dome (2009) و مجموعه ی هشت جلدی The Dark Tower اشاره کرد. جدیدترین رمان های وی سه گانه ی «بیل هاجز» می باشد که با نام کتاب اول این تریلوژی یعنی «آقای مرسدس» نیز نزد خوانندگان شناخته میشود. آقای مرسدس (۲۰۱۴)، یابندگان و مراقبان (۲۰۱۵) و پایان نگهبانی (۲۰۱۶) سه رمان تشکیل دهندهی این تریلوژی میباشند که کتاب دوم موفق به کسب جایزهی Edgar Awards در سال ۲۰۱۵ شد. متنی که در پی میآید ترجمهی مقاله ی جانت مزلین در نیویورک تایمز به بهانهی انتشار آخرین بخش این سه گانه در تاریخ ۷ ژوئن ۲۰۱۶ است.
قربانیان یک قاتل ، دست به خودکشی می زنند
استفن کینگ میان بخش آغازین «پایان نگهبانی[۱]» که سومین اثر از تریلوژی «آقای مرسدس[۲]» است و اولین کتاب این سه گانه نوعی قرابت برقرار نموده است. البته خود آقای کینگ از این جنبه چندان به خود افتخار نمیکند، زیرا نمیتوان یک نویسندهی حرفهای بود و سخت، خشک، خونسردانه و به دور از ایجاد چنین جذابیتهایی نوشت. اولین کتاب یعنی «آقای مرسدس» با دزدیده شدن خودرو توسط یک فرد جانی آغاز میشود که با سرعت به میان جمعیتی که جهت مصاحبهی شغلی گرد آمده اند رفته و آن ها را شخم میزند. داستان کتاب سوم نیز از همان روز آغاز میشود، اما با نوعی تعلیق در زمان حال به سوی پایان دهشتناک خود حرکت میکند. با این شروع تهاجمی، آقای مرسدس که حال شخصیت خود را به خواننده شناسانده است گویی از حدود خشونت و بدنامی خود راضی نمیشود. به دنبال یک شرط بندی، وی یک مأمور پلیس را نیز شکنجه میدهد و برای این کار بیل هاجز[۳]– که یک کارآگاه بازنشسته، خوب و سرسخت است- را انتخاب میکند. اولین پیامی[۴] که هاجز از قاتل دریافت میکند (آنها نمرده بودند، ولی آرزو می کردند که ای کاش این طور می شد. نظر تو چیه، آقای هاجز؟) همه چیز را دربارهی چگونگی برقراری و پیشبرد تعلیق در داستان نشان میدهد؛ از لذت بردن قاتل از نقص عضو و شکنجه- حتی بیش از کشتن- تا ترغیب قربانیان به خودکشی. با این روش، نویسنده نوشتهی خود را پی ریزی میکند.
دومین کتاب، یعنی «یابندگان و مراقبان» دارای یک نوع پیرنگ موازی با این داستان دربارهی یک نویسندهی انزوا گزین و سلینجری است که قربانی خشونت هواداری میشود که به شدت به وی علاقه مند است. به یاد ماندنیترین نکتهی آن، عنوان این داستان میباشد که نام یک آژانس بازرسی است که توسط هاجز رهبری شده و جروم رابینسون[۵] به عنوان دستیار و نابغهای به نام هالی گیبنی[۶] دیگر اعضای آن را تشکیل میدهند. هالی خجالتی است و در برقراری تماس چشمی مشکل دارد، اما این هالی است که به هنگام بحران از کار افتادگی هاجز وارد شده و آقای مرسدس هیولا را- که با نام بریدی هارتسفیلد[۷] نیز شناخته میشود- به کمای غیرقابل بازگشت میفرستد.
نکاتی دربارهی این کما برای خوانندگان «پایان نگهبانی»: آقای کینگ کاری که در پایان رمان «کری[۸]» انجام داده را این بار به طرزی ماهرانه تر صورت میدهد: وی ابتدا به طور ناگهانی به داستان شوک وارد آورده و از آن فضایی ترسناک میسازد، که مقدمهی آن در سال ۲۰۰۹ در روز حمله ی بریدی هارتسفیلد پایه ریزی می شود، و دو بهیار اورژانس که می خواهند در یکی از شعب مک دونالد توقف نموده و یکی از «آن چیزهای قهوه ای مثل زبان بوفالو» را سفارش دهند با تماسی مواجه می شوند که در پی آن میبایست به کمک زنی بشتابند که به شدت مجروح شده و یکی از اولین قربانیان در «پایان نگهبانی» است، و این به معنای آغاز کابوس برای آن دو بهیار اورژانس است. چرا این زن که مشخصاً به مدت چندین سال با راحتی بر روی صندلی چرخ دار زندگی میکرده به طور ناگهانی به همراه مادرش تصمیم به خودکشی می گیرد؟
یکی از سرگرمیهای مورد علاقه ی هاجز سرکشی به اتاقی است که بریدی در آن بستری شده و در حالتی که از کار افتاده است، قادر نیست به مزاحمتهایی که هاجز برای او ایجاد میکند واکنشی نشان دهد. بریدی تصویر شخصیتی بسیار عادی از خود نشان میدهد، چرا که گروه سه نفرهی «یابندگان و مراقبان» وی را به عنوان «معمار خودکشی» میشناسند، فردی که یدی طولا در سوق دادن افراد به این امر دارد و هاجز میتواند یک قربانی بالقوه برای وی باشد؛ اما چگونه؟
جدی باشید. شما دارید استفن کینگ می خوانید، و هر اتفاق جدی که ممکن باشد بیفتد، می تواند این جا رخ دهد.
بریدی، که حال از کار افتاده، بدطینتتر از زمانی است که میخواست ]در کتاب دوم[ یک ورزشگاه مملو از جمعیت جوان را منفجر کند. از کار افتادگی باعث میشود بریدی کاردانتر و چاره سازتر شده و تدابیر جدیدتری بیندیشد. رابطهی وی با کامپیوتر و تله پاتی همیشه خوب بوده و این ها باعث میشوند وی همواره روی پای خود بایستد. اما هنگامی که بریدی به دنبال راههایی برای تهدید بخشی بسیار آسیب پذیر از اجتماع است، هاجز با خطری بسیار متفاوت دست و پنجه نرم میکند.
به نظر میرسد یکی انگاشتن برخی عناصر داستانهای آقای کینگ با زندگی واقعی او کاری نادرست باشد، اما در مواقعی خودداری از این امر بسیار دشوار است، به ویژه مواقعی که وی از سختیهای زندگی خود به صراحت صحبت میکند. او به طور مکرر درباره ی شخصیتهایی نوشته است که دارای مشکل اعتیاد بوده اند، درست مثل خودِ وی که با این مسأله درگیر بوده است، و این شناخت در چگونگی شکل گیری شخصیتهای داستانهای او نقشی اساسی ایفا میکند. همچنین، به دنبال جان سالم به در بردن از یک تصادف مرگبار بود که وی دربارهی آسیب پذیری و ضعفهای جسم انسان و ترس و رنجی که تحمل کرده بود نوشت.
هنگامی که وی از درد مینویسد، آن را با صداقتی حیرت آور بیان میکند. هاجز به هنگام شروع داستان از این که به پزشک مراجعه نموده تا دریابد علت دردهای شدید در شکم وی چیست هراس دارد. او سیر روایت داستان را در حالتی سپری میکند که دارای درد و رنج شدید و فرآیندی احشایی بوده و توصیف این درد و رنج یکی از مهمترین عناصر تعلیق در این داستان است. زمان برای وی در نبردی که بریدی سعی در شخصی نمودن آن دارد به سرعت میگذرد، و هاجز به طرز مذبوحانهای سعی میکند توان خود را برای این نبرد حفظ کند.
به منظور آن که «پایان نگهبانی» یک رمان جنایی باشد که نفس خواننده را در سینه حبس میکند، این داستان پیرامون نوعی رمز و راز خاص نوشته شده است (عنوان آن نیز به هاجز برمیگردد، زیرا «پایان نگهبانی» یک اصطلاح پلیسی برای تغییر شیفت است). بریدی دقیقاً چگونه از روی تخت بیمارستان این گونه اعمال را طرح ریزی میکند؟ چرا بسیاری از قربانیان او یک کنسول بازی قدیمی مثل Game Boy دارند که نوعی بازی کودکانه مثل «ماهیهای رنگی» را در خود ذخیره دارد؟ این یک شیء بیخطر به نظر میرسد، درست مثل طرح روی جلد «پایان نگهبانی»؛ اما هنگامی که بدانید این طرح زیبا چه چیزی در خود دارد احتمالاً علاقهی چندانی نخواهید داشت که برای مدت طولانی به آن نگاه کنید.
نکاتی درباره ی قدرت همیشگی آقای کینگ در نوشتن: این بهترین کتاب وی از زمان انتشار داستان بلند پروازانهی «در زیر گنبد[۹]» (۲۰۰۹) است که بخشی از عصر واقع گرایانهی نویسندگی اوست. از دورهای به بعد، پرداخت تصاویر وهمی و خیالی برای وی نسبت به هراسی که میتوان در دنیای واقعی یافت در ردهی پایین تری قرار میگیرد، و او از صمیمیت بین خود و خواننده برای نشان دادن ویرانی و آسیبی که زندگی می تواند به بار آورد استفاده میکند.
در پایان، نویسنده شمارهی واقعی یک خط تلفن مخصوص موارد خودکشی را ارائه میدهد، و رمان مملو از حکایتهای هشدار دهنده دربارهی نوجوانان آسیب پذیری است که تا آستانهی ارتکاب به این عمل رفته اند. توصیف کتاب از قربانیان بریدی و ترس آنها از نقص عضو برای تأثیرگذاری بر خواننده به ظرافت بیشتر نیازی ندارد. رمانهای اخیر آقای کینگ به مذاق خوانندههای قدیمی بیش از خوانندههای جدید وی خوش آمده است؛ لیکن این امر تنها باعث سخت گیرتر شدن آنها میگردد و نه رام شدن طبع آنها! و با این که ممکن است برخی خوانندگان با رسیدن به صفحهی پایانی لبخند بزنند، شما این کار را نخواهید کرد. این را به شما قول می دهیم.
[۱] End of Watch
[۲] Mr. Mercedes
[۳] Bill Hodges
[۴] نویسندهی مقاله در این جا از واژهی billet-doux به معنای «نامهی عاشقانه» استفاده نموده است.
[۵] Jerome Robinson
[۶] Holly Gibney
[۷] Brady Hartsfield
[۸] Carrie، رمانی از همین نویسنده منتشر شده در سال ۱۹۷۴٫
[۹] Under The Dome, 2009
منبع : +