فروغ فرخزاد ، پریشادخت شعر آدمیزادان بی شک از مشهورترین شعرای معاصر و مشهورترین شاعر زن در ایران است. اشعار او با لحنی زنانه و بی پروا آغاز شد و خیلی زود در جامعه بر سر زبانها افتاد، ولی کم کم به پختگی و زبان خاص خود رسید و فروغ یکی از شعرای جریان ساز معاصر شد. فروغ فرخزاد همواره در جامعهی ما با سانسور و بدبینی مردم مواجه بوده است؛ گویی فرهنگ سنتی ما تاب پذیرش زنی روشنفکر و مستقل که زندگیاش را وقف شعر و آزادیاش کرده است را نداشت. از زمان مرگ زودهنگام فروغ تا به امروز مطالب مختلفی درباره زندگی و اشعار او نوشته شده و از زوایای مختلف به او پرداخته شده است. در مقالهی پیش رو که در دو بخش تهیه و گردآوری شدهاست نگاهی دیگر به مسیر کوتاه ولی پر اتفاق زندگی این شاعر ارزشمند می اندازیم.
بخش دوم، شکوفایی تا مرگ زود هنگام
فروغ در ادامهی مسیر فیلمسازی
در سال ۱۳۴۴، سازمان یونسکو فیلمی نیم ساعته از زندگی فروغ ساخت و بلافاصله پس از آن برتولوچی، کارگردان موج نوی سینما، به پاس شعر و هنر فروغ که حالتی جهانی پیدا کرده بود به ایران آمد و فیلمی ۱۵ دقیقهای از زندگی وی ساخت .
در بهار سال ۱۳۴۵ فروغ به ایتالیا، شهر پزارو سفر میکند تا در دومین فستیوال فیلم مولف شرکت کند. این سفر چهار ماه طول میکشد. بعد از استقبال فوق العادهای که در این فستیوال سینمایی از فیلم «خانه سیاه است» میشود چنین مینویسد:
«حس خارج از جریان بودن دارد خفهام میکند. کاش در جای دیگری به دنیا آمده بودم، جایی نزدیک به مرکز حرکات و جنبشهایی زنده. افسوس که همهی عمرم و همهی تواناییهایم را باید فقط و فقط به علت عشق به خاک و دلبستگی به خاطرهها در بیغوله ای که پر از مرگ و حقارت و بیهودگی است تلف کنم؛ همچنان که تا به حال کردهام. وقتی تفاوت را میبینم و این جریان زندهی هوشیار را که با چه نیرویی پیش میرود و شوق به آفریدن و ساختن را تلقین و بیدار میکند، مغزم پر از سیاهی و ناامیدی میشود و دلم میخواهد بمیرم، بمیرم و دیگر قدم به تالار فارابی نگذارم و آن مجلهی پرت پست پنج ریالی را نبینم.»
فرزند خواندگی حسین
زمانی که فروغ برای ساخت فیلم مستند «خانه سیاه است» به جذامخانهی تبریز رفت، هنگام فیلمبرداری با کودکی به نام حسین منصوری آشنا شده و وی را به فرزندخواندگی می پذیرد. حسین در کودکی شباهت زیادی به کامیار پسر فروغ داشته است.
حسین منصوری هماینک در شهر مونیخ آلمان به کار شاعری و مترجمی مشغول است. وی دربارهی زندگی و آشناییاش با فروغ چنین میگوید:
«آشنایی با فروغ خیلی عجیب و غریب بود. اولین دیدار ما در جذامخانه یادم است که او آمد و با پدرم صحبت کرد. پدر من آدم باسوادی بود و نماینده و سخنگوی بیماران بود. خیلی هم به فروغ کمک کرد. فروغ وقتی مرا آورد تهران چند جلسه برق گذاشت تا چشمهای من خوب شد. من اگر در آن محیط مانده بودم، بیمار میشدم. خیلی روشن است این یک بخت و اقبال استثنایی بود که سرنوشت در راه من گذاشت و من همیشه مدیون فروغ خواهم بود.
بعد از آمدن به تهران سال اول من در یک پانسیون بودم.. چون هیچ جا اسم من را نمینوشتند و فروغ هم اصرار داشت اسم من را بنویسند در کلاس سوم. میگفتند خانم این بچه شش ساله است، کلاس اول هم نمیشود اسمش را نوشت. فروغ میگفت این بچه میتواند روزنامه بخواند. راست هم میگفت، چون خواندن و نوشتن یادگرفته بودم. یکی از دلایلی هم که من را آورد، همین بود. از مدرسهای به مدرسهی دیگر میرفتیم. دفعهی آخر فریاد زد که به خدا این بچه روزنامه میخواند…
فروغ تنها زندگی میکرد و یک سر داشت و هزار سودا و وقت رسیدگی به من را نداشت. واقعیتش اینست که وقتی فروغ حضور داشت، من یک کلمه هم نمیتوانستم بگویم و این تا به امروز هم برای من یک معماست. تنها موجود روی زمین که وقتی در کنار من بود من کاملاً خودم را میبستم فروغ بود. نه از روی ترس از روی احترام. و فروغ وقتی بود من کاملاً سکوت میکردم. گاهی اوقات مینشست جلوی آینه و خودش را کمی آرایش میکرد. من مینشستم کنار آینه. او خودش را در آینه تماشا میکرد و من او را تماشا میکردم. حتی میپرسید چرا مینشینی مرا تماشا میکنی؟ من آن زمان جوابی نداشتم بدهم. فروغ موجودی استثنایی بود و من داشتم برای روزهایی که فروغ نیست چهرهی او را پسانداز میکردم.
روز خاکسپاری فروغ، خواهر بزرگ فروغ گفت این بچه اصلاً عاطفه ندارد، نبریمش. و من ماندم تنها در خانهای که چند روز تمام پر از آدم بود و همه هم عزاداری میکردند. بالاخره آنقدر تنها ماندم تا برگشتند. بعد از فوت فروغ پیش خانم جان ماندم تا وقتی که در ۱۹۷۵ برای تحصیل و زندگی به اروپا آمدم.»
شعر و زندگی فروغ
زندگی فروغ حول محور شعر میگردد. در ابتدا فقط یک علاقه و حس ناشناخته است اما کم کم فروغ زندگیاش را وقف شعر میکند. وی در نامهای به پدرش چنین مینویسد:
« شعر خدای من است، شب و روز این فکر بر من میگذرد که شعر تازهای، شعر زیبایی بگویم که هیچ کس تا به حال نگفته باشد… شاید شعر نتواند ظاهراً مرا خوشبخت کند، اما… خوشبختی برای من… لباس خوب، زندگی خوب یا غذای خوب نیست… اگر همه چیزهایی را که مردم به خاطرش حرص میزنند به من بدهند و قدرت شعرگفتن را از من بگیرند من خودم را خواهم کشت.
…من گاهی اوقات فکر میکنم و فکر کردهام که چرا خدا مرا اینطور آفریده و این شیطان را به اسم شعر در وجود من زنده کرد تا من نتوانم رضایت و محبت شما را جلب کنم. اما تقصیر من نیست. من قدرت قبول و تحمل یک زندگی عادی نظیر میلیونها مردم دیگر را در خودم نمیبینم.»
نخستین دفترهای شعر فروغ (اسیر، دیوار، عصیان) شعرهایی زنانه، سرکش، رمانتیک و بحث برانگیز بودند. اشعاری نمایندهی زنی تنها و معترض، با تلاطم احساسات زنانه و مادرانه، در قیام در برابر آداب و سنن معمول و معهود خانوادگی. سپس فروغ تحت تاثیر محیط ادبی و فکری پیرامونش و جامعه ادبی و روشنفکری، نگرشی دیگر نسبت به هنر و شعر پیدا میکند. اشعار دو دفتر بعدی شاعر( تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد) شعرهایی اجتماعی، انتقادی و بیدارگرانه است؛ نمایندهی زنی همچنان تنها، با جریان تفکری جهانی، در شعرهایی آزاد و با خط محتوایی که در عمق حرکت دارد.
به عقیدهی بسیاری، دفترهای نخستین او در واقع سیاه مشقها و سرگردانیها و دست و پا زدنهایی پیش از بلوغ و خالی از زبانی منسجم و پخته هستند. زبانی به شدت اسیر اروتیسمی خام که میان مضامین مکرر عاشقانه یکدستی خودش را از دست داده و به قول منوچهر آتشی امتیازی جز زنانگی و عرف ستیزی ندارد. اما در دو دفتر آخر شاعر زبان خودش را در نهایت پیدا کرده است. فروغ با نوآوری در فرم و زبان، در واقع تبدیل به شاعری جریانساز میشود که همراه با شاملو، اخوان و دبگران بستر شعر معاصر را به کلی دگرگون میکند و پس از او و به لطف اوست که زمینه برای نسل بعدی فراهم میشود.
خود فروغ درمورد روند اشعارش چنین میگوید: «دربارهی موضوع شعر، به شما گفتم که شعر من با من پیش آمده است. در اسیر، دیوار و عصیان، من فقط یک بیانکنندهی ساده از دنیای بیرونی بودم. در آن زمان شعر هنوز در من حلول نکرده بود. بلکه با من همخانه بود؛ مثل شوهر، مثل معشوق، مثل همهی آدمهایی که چند مدتی با آدم هستند. اما بعداً شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد. دیگر من شعر را تنها بیان یک احساس منفرد دربارهی خودم نمیدانستم، بلکه هرچه شعر در من بیشتر رسوخ کرد، من پراکندهتر شدم و دنیاهای تازهتری را کشف کردم.»
و درنوشته ای دیگر: « شعر برای من به شکل یک احتیاج مطرح است. احتیاجی بالاتر از ردیف خوردن و خوابیدن، چیزی شبیه نفس کشیدن… شعر در من پراکنده است… حالا مدتی است که او (شعر) در من نفوذ کرده است یعنی مرا فتح کرده است و به این جهت من از شعر جدا نیستم…»
نقد شعر معاصر توسط فروغ
فروغ در سال ۱۳۳۹ مقالهای پیرامون بررسی شعر معاصر نوشت. بخشهایی از این نوشته برای آشنایی با دیدگاه فروغ نسبت به شعر و شاعری آورده میشود:
«تنها در هم شکستن و یا کنار گذاشتن اوزان عروضی کافی نیست، آنچه که در مرحلهی اول در یک اثر هنری به چشم میخورد محتوا و مضمون آن است. درد بزرگ شعر امروز ما- جز یکی دو مورد- تهی بودن آن از هرگونه صمیمیت و حقیقت و هرگونه اندیشه و آرزوی زیباست. شعر امروز بینش و ادراک خاص زمان خود را ندارد. اشتباه بزرگ شعرای ما در این است که تصور میکنند با جور کردن مقداری ایماژ و تعبیر تازه و گنجانیدن آنها در یک قالب غیرمعمولی میتوانند تصویری از این زندگی عصبی و بیمار که درکوچهها و خیابانها جریان دارد به دست بدهند.
شعرا به بیان درد خود نمی پردازند، بلکه به بزک کردن و شاخ و برگ دادن حقارتها و ضعفهای خود مشغولند و این به سبب آن است که در حقیقت درد بزرگی ندارند و یا درد بزرگ را احساس نمیکنند.
شعر ما به مقداری کلمات تازه احتیاج دارد و باید جسارت گنجانیدن آنها را در خود پیدا کند. تنها تشخیص معنی واقعی کلمه و به کار بردن صحیح آن است که میتواند به زبان شعر امروز ما گرمی وحیات تازهای ببخشد.»
فروغ و آزادی زنان
یکی از دلایل شهرت زیاد فروغ فرخزاد زنانه بودن اشعار وی است. تا پیش از او حتی زنان هم درشعرهایشان از زبانی مردانه استفاده میکردند. فروغ نخستین زنی است که با بیانی صمیمی زنانگی را به مدد زبانی منحصر به فرد وارد شعر میکند. فروغ از زن بودنش فرار نمی کند، انکارش نمیکند و آن را مایهی ضعف خود نمیداند؛ هرچند زن بودن و نگاه جنسیتی جامعه همواره باعث بروز مشکلات برای او میشد. از مهمترین دغدغههای فروغ نگاه برابر به زنان و مردان بود. نگاه متفاوت، کنجکاو و بدبین به زنان مستقل همیشه وی را آزار میداد:
«… بزرگترین آرزوی من این است که یک هنرمند واقعی باشم و همیشه سعی میکنم به این آرزو برسم… باز هم آرزویم این است که سطح فرهنگ مملکت بالا برود و مردم هنر و ارزش واقعی هنر را بیشتر درک کنند… آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بیعدالتیهای مردان میبرند کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم… آرزوی من ایجاد محیطی مساعد برای فعالیتهای علمی و هنری و اجتماعی بانوان است… آرزوی من این است که مردان ایرانی از خودپرستی دست بکشند و به زنها اجازه بدهند که استعداد و ذوق خودشان را ظاهر سازند.» (نامه به صفیپور، مدیر مجله امید ایران ۱۳۳۳)
مرگ فروغ
فروغ فرخزاد در ۲۴بهمن ۱۳۴۵ و در حالیکه تنها ۳۲ سال داشت در یک حادثهی رانندگی کشته شد و حسرتی عمیق بر دل جامعهی هنری بر جای گذاشت. فروغ که رانندگی استیشنش را به عهده داشت در جاده دروس – قلهک، برای تصادف نکردن با اتوموبیل مهدکودک، از جاده منحرف شد و جان باخت.
به مادرم گفتم : دیگر تمام شد
گفتم « همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم.»
۲۶ بهمنماه ۱۳۴۵ فروغ فرخزاد در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. در میان مشایعتکنندگانش نامهای بزرگی به چشم میخوردند؛ احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، جلال آلاحمد، بهرام بیضایی، صادق چوبک، ابراهیم گلستان، هوشنگ ابتهاج، غلامحسین ساعدی، پری صابری، محمدعلی سپانلو، اکبر رادی، اسماعیل نوری علا، محمد قهرمان، سیروس طاهباز، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و …
مجلهی «فردوسی» عمده مطالب نخستین شمارهاش پس از مرگ فروغ را به او اختصاص داد؛ با جلدی که تصویر فروغ روی آن نقش بسته بود و تیتری عجیب: «شاعرۀ شهید».
رضا براهنی در یادداشتی با همین عنوان در این مجله نوشت: «وقتی شاعری جوان میمیرد، دربارهی او در همان چند روز بعد از مرگش، چگونه داوری بکنیم؟ در فاجعهای مهیب، یک قهرمان پیشتاز از عرصهی گستردهی معنویت بشری رخت بر بسته و به جای وجودش، گودالی هولناک در کنار ما ایجاد شده است. این گودال هولناک را چگونه تلقی بکنیم؟ پیشنهاد میکنیم که فروغ را یک شهید بنامیم. جز این در این چند روز بعد از مرگش کاری نمیتوان کرد. چرا که پیش از مرگش، ما همه حرفهامان – خواه مغرضانه و خواه بیطرفانه، خواه مداحانه و خواه بزرگوارانه – زدهایم و سالها بعد از مرگش، دیگرانی نیز دربارهی او سخن خواهند گفت و سخنان آنها که در میان رموز و غوامض نقد ادبی، هیاتی فنیتر از سخنان ما خواهد داشت، دور از این احساس تند و عمیق و مقدس که اینک، در برابر این فاجعه بزرگ داریم، خواهد بود.»
براهنی سپس با اشاره به تفاوت مرگ فروغ با دیگر شاعران ادامه داده است: «او را شهید بنامیم، زیرا همانقدر که زندگی آدمها، یکی با دیگری فرق میکند، مرگ آنها نیز مثل زندگیشان مفهومی جداگانه دارد. مثلا مرگ نیما، مصیبت نبود، تصادف و تقدیر نبود، جبر حرکت یکسان و یکدست زمان بود. ولی مرگ فروغ، نه فقط مصیبت بود، بلکه واکنشی علیه طبیعت بود، نه فقط تصادف و تقدیر، بلکه توقف ناگهانی چرخ زمان بود. مرگ نیما مرگی طبیعی بود، چرا که نیما پیر شد و مُرد. ولی مرگ فروغ، مرگی غیرطبیعی بود، مرگ فروغ مرگی جوان بود.»[۱]
فروغ در آثار دیگران
علاوه برفیلم نیم ساعته ی یونسکو درباره فروغ در ۱۳۴۴، در سال ۱۳۸۱ ناصر صفاریان سه فیلم مستند با نام های «جام جان»، «اوج موج» و «سرد سبز» درباره فروغ ساخت که در آن با افراد زیادی همچون کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی کارگردان سینما، فریدون مشیری شاعر، مادر و خواهر فروغ فرخزاد و کسان دیگری گفتگو شده است.
همچنین چهاردهمین فستیوال فیلم اوبرهاوزن آلمان نیز جایزه بزرگ خود را برای فیلم مستند « به یادبود فروغ » نامگذاری کرد.
اشعار فروغ فرخزاد تا به حال توسط افراد مختلفی دکلمه شده است. آلبوم “تنها صداست که میماند” با صدای خود فرخزاد و آلبوم “تولدی دیگر” با صدای نیکی کریمی به صورت رسمی انتشار یافته اند.
بعد از انقلاب اشعار فروغ فرخزاد با سانسور برخی اشعار به چاپ میرسد و هنوز در نظر برخی اقشار جامعه او شاعری ممنوع و غیراخلاقی به حساب میآید. در سال ۱۳۹۴ برای اولین بار در صدا و سیمای ایران در برنامهای به نقد اشعار فروغ پرداخته شد.
آزاده اخلاقی در آلبوم عکس به روایت یک شاهد عینی که در آن لحظه های مرگ یا قتل چهرههای مهم سیاسی- فرهنگی ایران معاصر را بازسازی کرده است، تصویری هم از صحنه تصادف فروغ آورده:
منابع:
[۱] نیم قرن جدال بر سر مرگ فروغ، امید ایران مهر، سایت تاریخ ایرانی
نشریه کاروان مهر، شماره ۴ و ۵، ویژه نامه فروغ فرخزاد
فروغ در باغ خاطره ها، گردآورنده مهستی شاهرخی
گزیده اشعار فروغ فرخزاد، انتشارات کاروان
اولین تپشهای عاشقانهی قلبم، نامههای فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور، انتشارات مروارید
ویکی پدیای فارسی
دانلود کتاب صوتی شعر و دکلمه از شاعران بزرگ ایران | |
شعر فارسی به صورت کنونی قدمتی بیش از ۱۱۰۰ سال دارد و از دیرباز مخاطب فارسی زبان به این چینش موزون کلمات توجه و علاقه ویژه ای نشان داده است، خواه شعر سپید باشد و خواه کلام آهنگین و مسحور کننده حافظ. مجموعه کتاب های صوتی شعر گنجینه ای ارزشمند از شاعران بزرگ و به نام ایرانی معاصر و کلاسیک را در خود دارد … |
نظرات بسته شده است.