تو هرگز در اهواز نبودی…
احتمالا یکی از حزنآلودترین نواهای تاریخ سینمای جهان هنوز صدای شخصیت مرد ژاپنی “هیروشیما عشق من” آلن رنه است که خطاب به زن فرانسوی بازیگری که از عشق به هیروشیما سخن میگوید جواب میدهد “تو هرگز در هیروشیما نبودهای”. برای مرد ژاپنی بودن در هیروشیما بودن در بمباران هستهای شهر است. زیستن در شهری که ویران شدهاست. شهری که تمام شده است. هیروشیمایی که تازه آن را ساختهاند حتی با تمام ویرانی و درد و رنجی که بر آن حاکم است هیروشیما نیست. “آسفالت خواهد سوخت. هرج و مرج چيره خواهد شد. تمام شهر از زمين بلند خواهد شد و همچون خاكستر بر زمين خواهد نشست” سیمای راستین هیروشیما این است.
طنین صدای “زمین سوخته” احمد محمود در ادبیات یاران هم نیزچیزی شبیه طنین صدای همان مرد ژاپنی است. “زمین سوخته” روایت اهوازی است که هیچ یک از نویسندگان ادبیات موسوم به دفاع مقدس هرگز در آن نبودهاند. اهوازی که فقط مردی مانند احمد محمود میتواند آن را بشناسد چون به تمامی آن را زیسته است. اهوازی که کمتر شباهتی به روایتهای آمیخته به حماسه و شکوه نویسندگان دیگر دارد. اهوازی که شایعه جنگ در آن پیچیده است و جنگ حتی پیش از آنکه واقعا از راه برسد در حال بلعیدن آن است.
درخشش کار احمد محمود دقیقا در انتخاب نقطه آغاز داستان است. داستان زمین سوخته از جایی پیش از شروع واقعی جنگ آغاز میشود. جنگ حتی پیش از آنکه آغاز شود شروع به خرد کردن و از میان بردن شهر میکند. این درست همان تصویری است که عموما در ادبیات جنگی ایران مغفول مانده است. اینکه شایعه آغاز جنگ چطور پیوندهای خانوادگی را از میان میبرد و روابط تازه میسازد. خانوادههایی که رفتن را به ماندن ترجیح میدهند. مردانی که از بیم محاکمه نظامی و مرگ در شهر میمانند. هرج و مرج عظیمی که ایجاد میشود. صحنه هولناکی که در آن ساکنان شهر، چند دزد را محاکمه و اعدام میکنند اگرچه ربط چندانی به جنگ ندارد اما واقعیترین سیمای عینی جنگ در ادبیات ما است. سیمای مردمی که در هراس جنگ مسخ شدهاند و دیگر شباهتی به مردمان آرام و مهربانی که تا دیروز بودند ندارند.
مردمانی که تا دیروز برادر، همسایه یا آشنا بودند امروز دیگر تنها به آدمیانی تنها در گیره سخت جنگی که در پیش است تبدیل میشوند. سیمای حقیقی و بدون اغراق جنگ اینها هستند: هراس از قحطی و گرسنگی، حسادت به ثروت اغنیا، بیاعتمادی هر دم رو به افزایش و البته ترس وحشتناکی که ماهیت همه چیز، از روابط اجتماعی گرفته تا پیوندهای خانوادگی را برای همیشه تغییر میدهد. سیمایی که چندان شکوهمند و حماسی نیست اما در عوض سهم بیشتری از واقعیت را در خود دارد.
احمد محمود را برای همیشه در ادبیات فارسی به رئالیسم شناختهاند. رمان های او در گرمای تفتیده جنوب، زیر آفتابی که تا مغز استخوان نفوذ میکند همیشه رنگی از سوختگی و اندوه در خود دارند. زیست غمزده ساکنان جنوب هرگز به او اجازه نداد تا از حقیقت فاصله بگیرد. با این حال یکی از نقدهایی که برای همیشه دامان “زمین سوخته” او را گرفت این بود که به اندازه کافی واقعگرا نیست و در شرح دقیق تاریخ جنگ و مردم اهواز دقت کافی ندارد. احتمالا اگر نویسنده رئالیست را در مقامی شبیه یک مورخ در نظر بگیریم این نقد چندان نیز دور از واقعیت نیست. اما حقیقت این است که احمد محمود هرگز خود را راوی جنگ یا مورخ مردم جنوب نمیدانست. جنگ برای او دستمایهای بود برای به تصویر کشیدن روابط انسانی. رئالیسم طاقتفرسا و دردناک او خود را در ترسیم روابط مسخشده میان انسانها به نمایش میگذارد نه توصیف دقیق محل فرود گلولهها و زمان دقیق ورود مردان دشمن.
روایت اومانیستی احمد محمود از مردمی که به همراه راوی در شهر ماندهاند به احتمال قوی زندهترین روایت از ساکنین شهرهای مورد حمله ارتش عراق است. مردمی که بیش از آنکه به فکر ساختن اسطوره باشند در بند بند وجودشان هراس را احساس میکنند. مردمی که شهری را از دست دادهاند که همه چیزشان بوده است. مردمی که سربازان رسیده از مرکز برایشان همانقدر غریبه است که سربازان رسیده از آن سوی مرز٫ مردمی که اهواز برایشان چیزی بیشتر از جبهه است؛ چیزی بیشتر از خط مقدم و تفنگ و صدای گلوله. مردمی که بر خلاف ما، بر خلاف بیشتر ما، واقعا “در اهواز بودهاند”.
دانلود کتاب صوتی قصه آشنا اثر احمد محمود | |
“پدر زد تو گوش کریم و گفت : …” |
نظرات بسته شده است.