نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیِویچ گوگول(1852-1809)، از مهمترین نویسندگان روس و بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روسی است. او پیش از نویسندگان مشهوری همچون داستایفسکی، تولستوی و چخوف زندگی میکرده است و بسیاری از بزرگان ادبیات از او و آثارش الهام گرفته اند.
از ویژگیهای نثر گوگول، سادگی و طنز نهفته در جملاتش است، تا جایی که او را از بزرگترین طنزپردازان جهان میدانند. او همه چیز را همانطور که هست نشان میدهد، بدیها، خوبیها و حتی پلیدیهای بشری هم به سادگی روایت میشوند. این سادگی، صراحت لهجه، پیش پا افتادگی و معمولی بودن اتفاقاتی که نویسنده توصیف میکند، نشان دهندهی خلاقیت اوست.
کتاب یادداشت های یک دیوانه و هفت قصهی دیگر، مجموعهای از بهترین داستانهای گوگول است که توسط خشایار دیهیمی ترجمه شده است. در این مقاله به بررسی کلی این اثر ارزشمند میپردازیم.
ویژگی آثار گوگول
مهمترین ویژگی داستانهای گوگول خلاقیت و دقت نظر نویسنده در نهایت سادگی و جذابیت است. در هر داستان، شما با آدمهایی معمولی و زندگیهایی روزمره روبهرو میشوید که اتفاقی عادی، که گاهی غیرقابل باور و خیالی به نظر میرسد، با قلم روان، نکتهبین و طنزپرداز نویسنده بیان میشوند. توصیفات گوگول از آدمها و قصههای عجیبی که برایشان میسازد گاهی بسیار خندهدار میشود!
وجه مشخصهٔ داستانهای گوگول، سادگی قصهنویسی، ویژگی قومی، امانت محض نسبت به زندگی و بِکر بودن و سرزندگی خندهآور آنهاست که همیشه تحتتاثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار میگیرد. همهی این ویژگیها یک منبع دارند: گوگول به نوعی شاعر است، شاعر زندگی حقیقی.
در تمامی داستانها، معمولا نویسنده به عنوان دانای کل شاهد اتفاقات است و گاهی خود را به جای یکی از افراد داستان جا میزند که شاهدی اتفاقی، یا رهگذری قدیمی، یا دوستی دور برای شخصیتهای داستانش بوده است. گاهی نیز ناگهان راوی از خود میگوید یا درباره قصه و شخصیتها نظر میدهد. تا جایی که حتی از قصههای عجیبش نیز در عجب میماند: “.. و تنها اکنون که بر روی جزئیات داستان تامل میکنیم، متوجه میشویم که محتوای آن تا چه اندازه دور از ذهن است…”.
تقریبا همهی قصههای گوگول کمدیهای سرگرمکنندهای هستند که با هیچ و پوچ شروع میشوند، با هیچ و پوچ ادامه مییابند، و به اشک ختم میشوند، و در پایان، زندگی نام میگیرند. قصههایش معمولا همین درونمایه را دارد. اولش سرگرمکننده، سپس غمانگیز میشود. سادگی قصهنویسی، صراحت لهجه، پرهیز از نمایشپردازی، پیشپاافتادگی و معمولی بودن اتفاقات قصههای گوگول، علائم حقیقی و قطعی خلاقیت هستند. این شعری حقیقی است، شعر زندگی خود ماست. زیان سادهی گوگول، عین زندگی است.
داستانهای کوتاهِ کتاب یادداشتهای یک دیوانه
داستانهای کوتاه این مجموعه عبارتند از: یادداشتهای یک دیوانه، بلوار نیفسکی، دماغ، شنل، کالسکه، مالکین قدیمی، ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ، و داستان آخر، ایوان فیدوروویچ اشپونکا و خالهاش.
در کنار تفاوت قصهها و آدمهای این داستانها، ویژگیهای مشترکی نیز بین آنها وجود دارد. تمام اتفاقات در روسیه و شهر یا روستاهایش رخ میدهد و گوگول بیش از هر چیز با دقت و ریزبینی، روسیه و مردمش را توصیف میکند. از طبیعت و فضای شهری و روستایی گرفته تا عادات روزمره، ویژگیهای اخلاقی و سنتها و مهمانیهای روسها.
داستانهای این مجموعه پر از شخصیتهای واقعی و آشنایی هستند؛ که گوگول، کوشیده تا راوی سرگذشت آنها باشد. او برای روایت هر کدام از داستانها، بارها نگاهش را تغییر میدهد.
او با زیرکی ویژگیهای منفی مردم سرزمینش را نشان میدهد. و مقامپرستی و خودخواهی افراد را به سخره میگیرد. از نظام اداری و وضعیت مالکین و حکومت انتقاد میکند. او حتی به دنیا هم به شکل جایی پر از اتفاقات مضحک نگاه میکند.
دربارهی یادداشتهای یک دیوانه
نخستین داستان این مجموعه، یادداشتهای یک دیوانه است؛ که در آن ما به آرامی با جریان فکری مردی در آستانهی جنون همراه میشویم. مردی که در ابتدا فردی عادی و کارمندی ساده است و زندگی و افکار و اطرافیانش را برایمان توصیف میکند. کم کم در یادداشتهای روزانهی این مرد، افکار و مشاهداتی عجیب به چشم میخورد؛ شنیدن حرفهای بین دو سگ، توهم مهم و موردعلاقه بودن و حسودی اطرافیان، اهمیت زیاد به موضوعات پیش پا افتاده و در نهایت زوال عقل و ادعاهای عجیب. خواننده ناگهان خود را در برابر مردی دیوانه میبیند و از آنچه در سرش میگذرد، متعجب و شگفت زده خواهد شد.
ویساریون بلینسکی_ منتقد روسی _ نیز در این اثر، سادگی و در عین حال واقعی و عمیق بودن نوشتههای گوگول را ستوده است. ایوان تورگنیف، در وصف آثار گوگول گفته است:” همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم.” این جمله میزان نفوذ و تأثیرگذاری گوگول را در ادبیات پس از خود نشان میدهد.
چند خطی دربارهی داستانهای کوتاه گوگول
در داستان کوتاه بلوار نیفسکی، گوگول پس از توصیفی دقیق و دلنشین از بلواری معروف در سنپترزبورگ، به سرگذشت دو عابر این خیابان میپردازد، و اتفاقات عجیبی را که با پس زمینهی عشق و هوس برایشان افتاده، نقل میکند و در پایان، خود به این نتیجه میرسد که آنچه در ظاهر میبینیم هرگز نشانگر واقعیت درون نیست. حتی بلوار زیبای نیفسکی هم درونی عجیب و وهم انگیز دارد و واقعیتها را جور دیگری نمایش میدهد.
گوگول گاهی در داستانهایش شما را شوکه میکند! اتفاقات عجیبی که به سادگی بیان میشوند و شگفتی و تعجب شما را بر میانگیزند.
در داستان دماغ، با مردی روبهرو میشویم که دماغش را گم کرده است؛ و عجیبتر از آن، دماغ او برای خودش شخصیت مستقلی پیدا کرده. دماغ میخواهد به جای او خودش را جا بزند. در داستان شنل، با مردی آرام و منزوی آشنا میشویم، که پس از سالها کار و زندگی فقیرانه، شنلی نو تمام دلخوشیاش میشود و چطور این دلخوشی هم به دست تقدیر از او گرفته میشود.
داستان مشهور دیگرش، ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکیفوروویچ است که به سوتفاهم و دعوای بچگانهی دو دوست و مالک قدیمی میپردازد.
گوگول نمونهی روشنفکری حقیقی است. او بهخوبی از عوامل انحطاط جامعه آگاه است و دربارهی عواقب آن پیشآگاهی دارد. او با قلم تیز و نیرومندش فساد و تباهی روان آدمی را برملا میکند، و در جایجای داستانهایش به عقاید کوتهبینانهی معاصرانش میتازد.
نظرات بسته شده است.