دو قدم این ور خط نوشته ی احمد پوری | تلفیقی جذاب از واقعیت، خیال و تاریخ!
تعریفتان از زمان را کنار بگذارید! و همهی چیزهایی که فیزیکدانان پیش از این در نظریاتشان گفتهاند و به اثبات رساندهاند، رها کنید. گاهی اتفاقات را با هیچ علمی نمیشود توضیح داد اما میتوان آن ها را باور و حتی تجربه کرد.اگر منطق روزمره را کنار بگذاریم و از چهارچوبهای متداول بیرون بیاییم، خیلی هم عجیب نیست که در یکی از همین روزهای عادیِ زندگی که هر کدام تکرار مکرراتاند، ناگهان با کسی ملاقات کنیم که از گذشته آمده باشد، حتماً بدمان نمیآید ما هم سفری به آنروزهای رفته داشته باشیم، آن هم وقتی که پای ملاقات با یکی از مشاهیر شعر جهان در میان باشد!
کتاب «دو قدم اینور خط» دربارهی زمان است؛ اگر زمان را خطی مستقیم بدانیم که یکسرش گذشته است و سر دیگرش آینده به سادگی میشود رفتن به اینور و آنورش را باور کرد. شخصیت اصلی کتاب احمد است که اتفاقاً ویژگیهای مشترکی با نویسندهاش «احمد پوری» دارد. مترجم است و شعرهایی را به فارسی ترجمه کرده و حالا در داستانِ این کتاب تصمیم دارد شعرهایی را از آنا آخماتووا، شاعر روسی ترجمه کند. او در پی منابعی برای آشنایی بیشتر با این شاعر بزرگ است که بهطور اتفاقی با شخصی آشنا میشود که از اهالی گذشته است و این آشنایی ماجراهایی را رقم میزند که احمد را به «مسافر زمان» تبدیل میکند و موجب سفر طولانی او به گذشته میشود. احمد سالها به عقب بازمیگردد، به روزهایی که همهچیز طور دیگری است و آدمها، خیابانها، محلهها و اتفاقات، بوی خوش گذشته را میدهند. باورش سخت است اما غیرممکن نیست! احمد پوری در مصاحبهای دربارهی این کتاب گفته است: «در واقع تلاشم بر این بوده تا واقعیت، خیال و تاریخ را در هم بیامیزم تا خواننده تعجب کند».
در جایی از کتاب، احمد ماجرای خودش را برای دوستش تعریف میکند و او ناباورانه پاسخ میدهد؛ «من گیج شدهام. باورم نمیشود چنین چیزی بتواند اتفاق بیفتد. تو خودت هم مثل من حیرانی. این را در چشمانت میخوانم. تو هم مثل من خود را رها کردهای و همهچیز را گذاشتهای به عهدهی زمان». شاید این بهترین راهحل باشد، همین که همهچیز را به عهدهی زمان بگذاریم تا بتوانیم همچون قایقی در اقیانوس تاریخ شناور شویم و با اتفاقاتی روبهرو شویم که بعدها در شرح احوال گذشتگان و رخدادهای آن ثبت شدهاند و به گذشتههای دور پیوستهاند.
کتاب «دو قدم اینور خط» هفت فصل دارد که هر کدام عنوان شهری را به خود گرفتهاند که مثل نقطههایی خط زمان را به هم وصل میکنند؛ تهران، لندن، تبریز، باکو، لنینگراد و… هر شهری آبستن رخدادهای عجیب، غریب و گاه خطرناکی است که احمد از کنارشان میگذرد، گاهی درگیرشان میشود و گاهی تنها مشاهدهکنندهای است که میتواند شاهد شکلگیری چیزی باشد که حالا بهش میگوییم تاریخ اما در آن لحظه اتفاقی کاملاً ملموس است.
این کتاب شخصیتهای دیگری هم دارد که هر کدام در قسمتی از ماجراهای احمد درگیر و سهیماند. یکیشان دختری روس است به نام تانیا که بهخاطر احمد دست به خطر میزند اما از او قولی میگیرد؛
«فقط قولی به من بده. رمانی را که گفتی حتماً بنویس٫ از من هم بنویس٫ دنیا را چه دیدی، اگر روزی یک نفر مثل خودت پیدا شد که گذارش افتاد اینور خط، رمان را برایم بفرست».
شاید حالا احمد بازگشته و کتابش را نوشته، شاید هم نسخهای برای آدمهای گذشته فرستاده، برای اطمینان ما هم میتوانیم چند قدم پایمان را آنور خط بگذاریم، به خیابانهای قدیمی برویم، بر سنگفرشهای زیبایشان پیادهروی کنیم، حوالی خیابان کریمخان، جایی که حالا کتابفروشی نشر چشمه قرار دارد، یک کتابفروشی قدیمی و کوچک پیدا کنیم که پشت ویترینش یک نسخه از کتاب «دو قدم اینور خط» خودنمایی میکند.