کتاب صوتی سلاخ خانه ی شماره پنج اثر کورت وونگات | اسیر جنگی در آن سوی زمان

0 43

اگر بخواهم با عبارتی شروع کنم که هم به این رمان و هم به نویسنده‌اش ربط داشته باشد٬ باید بگویم که در اواخر جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵)  شهر درِسدِن آلمان زیر آماج حملات هواپیماهای آمریکایی و انگلیسی قرار گرفت و بالغ بر صد و سی هزار نفر از ساکنان این شهر در بمباران کشته شدند. کورت وونگات٬ که در آن زمان در درسدن اسیر جنگی بود٬ توانست به طرز شگفت‌آوری از دوزخ این شهر جان سالم به در برد. دغدغه‌ی خاطر وونگات در مورد اینکه چرا زنده مانده و آگاهی‌اش از بی‌رحمی جنگ و وخامت مرگ، او را واداشت تا رمان سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج را بنویسد. به‌علاوه٬ انتشار این کتاب در بحبوحه جنگ ویتنام و مفاهیم مطرح‌شده در آن باعث شده است تا این اثر از کورت وونگات به عنوان یک رمان ضد جنگ شناخته شود. درست است که سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج یک رمان ضد جنگ است اما این تمام چیزی نیست که می‌توان به این رمان نسبت داد – درست مثل اینکه بگوییم بی‌نوایان یک داستان پلیسی است! سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج در حقیقت رساله‌ای است در باب مرگ: از یک سو به دلیل استقبال از مرگ به عنوان یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر – «بله، رسم روزگار چنین است.»  و از دیگر سو، برای به چالش کشیدن آن به شجاعانه‌ترین شکل ممکن.

اما بگذارید ببینیم ماجرای سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج از چه قرار است. شخصیت اصلی این رمان، بیلی پیلگریم، یک سرباز آمریکایی است که به خدمت نظام‌وظیفه فراخوانده می‌شود و برای مبارزه با ارتش آلمان نازی به هنگ پیاده‌نظام متفقین در لوکزامبورگ می‌پیوندد. بیلی نه تنها از جنگ بدش می‌آید بلکه تلاشی هم برای نجات جان خودش نمی‌کند. نتیجه این می‌شود که در اولین میدان نبرد، آلمانی‌ها او را به اسارت می‌گیرند. درست پیش از همین اتفاق است که بیلی برای اولین بار، سفر در زمان را تجربه می‌کند و سراسر زندگی‌اش را در لحظه ای پیش چشمش می‌بیند. بیلی پیلگریم پی می‌برد که از چارچوب زمان رها شده و مرگ معنایش را برای او از دست داده است. حربه‌ی زیرکانه روایت در همینجا نهفته است: وونگات به ما نمی‌گوید که آیا سفر بیلی پیلگریم در زمان واقعاً رخ داده، یا اینکه نشانه‌ی دیوانگی بیلی و یا حتی حاصل پناه بردن او به دنیای تخیل است. البته این پرسش برای خود بیلی مطرح نیست، چرا که رها شدن از زمان برای او یک تجربه واقعی است. او می‌تواند امروز از دری قدم بیرون گذاشته و در آن سوی در، به نقطه‌ی دیگری از تاریخ پا بگذارد. تازه این ماجرای عجیب و غریب به همینجا ختم نمی‌شود و بیلی بعدها توسط دو آدم‌فضایی ربوده شده و با بشقاب‌پرنده به سیاره‌ای به نام ترالفامادور برده می‌شود! در این سیاره، تمام رخدادها از جمله مرگ، به جای متوالی بودن، موازیِ هم هستند – یعنی بیلی می‌تواند در یک لحظه هم بمیرد و هم زنده باشد! یکی از نتایج طبیعیِ این حالت از واقعیت برای ترالفامادوری‌ها، امکان تمرکز بر رخدادهای خوش‌آیند و چشم پوشیدن از اتفاقات ناخوشایندی چون مرگ است.

جالب‌ترین نکته در مورد بیلی این است که اصلاً شخصیت جالبی نیست! او حتی یک قهرمان نیست. در خوشبینانه‌ترین حالت، بیلی یک شخصیت منفعل است که موج زندگی او را با خود به این سو و آن سو می‌برد بی آنکه تصمیمی از خودش سر زده باشد. وونگات در این راستا می‌گوید: «عملاً هیچ شخصیت و هیچ‌گونه برخورد چشمگیری در این داستان وجود ندارد، چرا که بیشتر افراد در این داستان شدیداً دلزده و اکیداً بازیچه‌ی بی‌جانِ قدرت‌های بزرگ هستند».

زندگی بیلی، تفسیر هزل‌آمیز وونگات از این «قدرت‌های بزرگ» است که بر زندگی ما سایه می‌اندازند و هشداری برای اینکه اگر فعالانه در زندگی خودمان نقش نداشته باشیم، نهایتاً این قدرت‌ها بر زندگی‌مان سیطره یافته و به آن شکل می‌دهند. تصویرهایی که وونگات در این رمان به کار برده، کیفیتی حسی به آن می‌بخشند و لحن روایتش طنز تلخی در خود نهفته دارد که به هیچ وجه به لحن موعظه نزدیک نمی‌شود.

 

کتاب صوتی سلاخ خانه ی شماره پنج اثر را می توانید از سایت نوار دانلود کنید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.