کتاب صوتی پله ها را مواظب باش مرضیه! نوشته ی مرتضی بخشایش

0 368
  1. “پله ها را مواظب باش مرضیه” ؛ عنوان مجموعه شعری است از مرتضا بخشایش که چاپ اول آن ۱۳۹۰ و با طراحی جلد فرزاد ادیبی توسط انتشارات کوله ‍پشتی به دست مخاطبان شعر نو رسیده است . این مجموعه ی ۹۶صفحه ای دومین مجموعه شعر بخشایش است ؛ شاعری که به ساده نویسی معروف است .  در این یاد داشت تلاش نگارنده این است که به دنیای شعر این شاعر وارد شود و نه بیشتر .
    personaنقاب
    نقاب در لغت به معنی حجاب ؛پرده؛آلتی به صورت حیوانات یا اشخاص که بر چهره نصب کنند و شکل حقیقی صورت خود رابدان وسیله مخفی سازند .در اصطلاح ادبیات ؛نقاب <من>اختراعی و جعلی ست که داستان وشعر از دیدگاه او نقل می شود .این گوینده ؛نویسنده یا شاعر نیست ؛بلکه شخصیتی ست که نویسنده و شاعر خلق می کند تا خواننده را از زاویه دید او به جهان شعر و داستان وارد کند ؛ برای نمونه در شعر کسی که مثل هیچ کس نیست ؛فروغ فرخزاد شاعر ؛نقاب دختر بچه ای خیال پرداز و بسیار ساده لوح از جنوب شهر را برچهره می زند و از زبان او به بیان انتظاری شیرین می پردازد .
    اگر با این پیش در آمد به سراغ مجموعه شعر پله ها را مواظب باش مرضیه برویم ؛در می یابیم که مرتضا بخشایش در این مجموعه نقاب مردی را برگزیده که نیمه ی زنانه ی خویش را مورد خطاب قرار داده و با او سخن می گوید .مردی که شاهد حوادث و رویدادهای اجتماعی ؛سیاسی؛فرهنگی بوده و از منظر عاطفی دچار خلایی جبران ناپذیر است .مردی که سایه سنگین مرگ ؛شیرینی عشق را از او ربوده است:
    ساده ترین شکل مردی ام
    وقتی به تو می رسم و
    فصل آفتاب گردان های وحشی
    شروع می شود…(ص۱۴شعر بی هیچ روایتی)
    گرچه شاعر در سراسر شعر این نقاب را از دست نمی نهد اما مخاطب شاهد تغییرات ظریفی در لحن اوست ؛پرسونایی که گاه دوست دارد کودکانه سخن بگوید و گاه از عالم واقع به عالم شهادت سفر کند:
    هر بار که می خواستیم خانه ی مادرم برویم چقدر دیر حاضر می شدی و بعد توی گوشم می گفتی :بچه!دلت تنگ شده؟…و می خندیدیم.(ص۳۷ روایت اول)
    …فکر می کردی یک روز دنبال پلاکم بگردی ؟ومدام بگویی از اول هم آدم شلخته ای بود .(ص۳۷روایت اول )
    این سیالیت در به کار گیری لحن پرسونا از امتیازات شعری مرتضا بخشایش است .
    روان زنانه یا زن درون: anima :
    کارل گوستاو یونگ در کتاب انسان وسمبول هایش می نویسد:روان زنانه تجسم تمام تمایلات روانی زنانه در روح مرد است ؛مانند احساسات و حالات عاطفی مبهم ؛حدس های پیشگویانه ؛پذیرا بودن امور غیر منطقی ؛ قابلیت عشق شخصی ؛ احساس ناخوشایند نسبت به طبیعت و آخر از همه ولی نه کمتر از همه رابطه ی او با ضمیر ناخود آگاه
    یکی از کارکردهای روان زنانه از دیدگاه کارل گوستاو یونگ این است که:هرگاه ذهن منطقی مرد از تشخیص حقایقی که در ناخود آگاهش مخفی هستند ناتوان باشد ؛روان زنانه به او کمک می کند که آن ها رابیرون بیاورد.حتی نقشی که روان زنانه در تطبیق ذهن مرد با ارزش های درونی ایفا می کند و بدان وسیله راه را به زوایای عمیق تر می کشاند حیاتی تر است .
    در مجموعه شعر حاضر (مرضیه)روان زنانه ی پرسونایی ست که مرتضا بخشایش آن را برگزیده تا جهان شاعرانه ی خود را با او روایت کند؛روان زنانه ای که گاه نقش مادر به خود میگیرد –با مهربانی های مادرانه-وگاه دوست است برای مردی که او را مورد خطاب قرار می دهد وجه غالب این روان زنانه اما نقش معشوقی است که شاعر به او بخشیده است و باز اگر از صورت های مثالی یونگ غافل نمانیم گاه مرضیه زمین است زمین به معنای عام آن که البته سرزمین را نیز شامل می شود .
    مرضیه روان زنانه ی پرسونایی ست که با ناخودآگاه قومی مردی پیوند خورده است روان زنانه ای که از کهن ترین دوران تا اکنون حضور دارد؛جاری ست و زنده وتپنده روایت ها و واگویه های درونی پرسونای برساخته ی شاعر را می بیند و می شنود :
    مثل آواز های گوشه های از یاد رفته ای
    نگاهت
    قدمتی هزار ساله
    دستانت
    شکوفه های تازه…
    مرضیه زمین است ؛وطن است ؛عشق است که زندگی و مرگ با او معنی می شود :
    مرا اسیر تاریخ کرده ای
    منی که تنها
    به فاصله ی دو لبخندت زنده ام
    دور که می شوی
    مغول ها حمله می کنند
    دورتر که می شوی
    مجلس را به توپ می بندند
    موهایت که پریشان می شود
    یعنی قیام جنگل
    دلت که می گیرد
    کودتا…
    بخند
    بخند تا دوباره سربازها
    به خانه شان برگردند
    وتاریخ مان کتاب کوچکی شود …
    باسلام تو
    اولین انسان ها به سرزمینم بیایند
    و خداحافظی ات
    زمین را نابود کند.(ص۱۱تا۱۳بی هیچ روایتی )
    صورت های مثالی طبیعت ومادر *که در این شعربا مرضیه نسبت تام وتمام دارند:
    ساده ترین شکل مردی ام
    وقتی به تو می رسم
    فصل آفتابگران های وحشی
    شروع می شود(ص۱۴)بی هیچ روایتی
    منی که یک دست
    بیقرارت می شوم
    واز عقربه های مهربان
    جزصبری مادرانه چیزی نمی خواهم(ص۱۹)بی هیچ روایتی
    و…پیشانی ات
    همان بیابانی
    که با اولین باران
    مرا به رستاخیز خوانده است(ص۲۹)بی هیچ روایتی
    پیامبری ساده ای
    که می خواهی
    با بالشی
    ایمان به نزدیکی ات بیاورم..(ص۲۸و۲۹) بی هیچ روایتی .
    درهم تنیدگی روان زنانه با طبیعت؛اشیا وعواطف در این شعرها کاملا مشهود است
    و نمیدانی…
    نمیدانی که ریشه هایم
    به پیراهنت رحم نخواهد کرد (ص۲۶)بی هیچ روایتی–در این بند از شعر پرسونا با روان زنانه نیز منطبق شده است-
    …بالای ابرها پرنده هایی هستند
    که نمی توانند به ارتفاع کمتر فکر کنند
    کاش ابرها بروند تا بیشتر ببینمت
    وفانوسی را که به دست مسافران گمشده داده ای
    به آغوشم باز گردانم(ص۲۶و۲۷)بی هیچ روایتی
    نظم هندسی در شعر:
    هندسه عبارت است از نظم مکانی از طریق اندازه گیری روابط اشکال ؛هندسه وحساب همراه با نجوم که علم نظم زمانی از طریق مشاهده ی حرکت دوری است ؛رشته های عمده ی علمی آموزش باستان را تشکیل می داد.چهارمین عنصر این آموزش چهارگانه مطالعه در هارمونی وموسیقی بود . قوانین هماهنگی های ساده به سان کلیاتی در نظر گرفته می شد که رابطه و تبادل بین حرکات زمانی و رویدادهای آسمانی و نظم مکانی وسیر زمانی روی زمین را تعیین می نمود .هدف نهایی این آموزش آماده کردن ذهن به عنوان مجرایی بود که از آن طریق –زمین-(سطح شکل آشکار)می توانست مجرد ؛یعنی حیات کیهانی افلاک را درک کند .کاربرد هندسه رهیافت به روشی بود که در آن عالم نظم می گرفت و نگه داشته می شد .طرح های هندسی می توانند به عنوان لحظات ثابت و ساکن آشکار سازنده ی یک فعل جهانی نامداوم و بی زمان تلقی شوند که به طور کلی از ادراک حسی ما به دور می مانند .از این رو فعالیت ریاضی متعارف می تواند سلوکی در جهت نیل به بینش معنوی وعقلانی باشد .
    نظم هندسی در شعر در قالب ومحتوا از الگوهای خاص پیروی می کند درهنگام به کارگیری قالب ؛شاعر به نظم هندسی مشخصی تن در می دهدجز شاعرانی که خالق قالب های شعری نو وبدیع هستند بقیه به نوعی پیرو و اقتباس گر هستند اما در محتوا برای همین شاعران پیرو؛ امکان خلاقیت ونوآوری وجود دارد به عبارتی در مضمون آفرینی ؛چینش واژگان؛خلق تصویرهای ذهنی بدیع ؛به کار گیری عواطف وهیجانات ؛اندیشه درشعر و…امکان خلاقیت بیشتری وجود دارد سبک معنوی هرشاعر با شاعر دیگر متفاوت است حتا اگر هردو یک قالب را برای سرودن انتخاب کرده باشند.ضرب تصاویر در عواطف وهیجانات ؛ضرب عواطف در اندیشه به همراه سلیقه ی شاعر در واژه گزینی و نحو چینش واژه ها و مصراع ها در عین حال که جهان منحصر به فرد هر شاعر را روایت میکندنظام هندسی شاعرانه ی او را نیز شامل می شود .
    در کتاب پله ها را مواظب باش مرضیه ؛شاعر عدد هفت را برای چینش اشعار در کتاب برگزیده است واین کار به نوعی ؛نظام هندسی کتاب را برای مخاطب روشن می کند .شعر بی هیچ روایتی از هفت شعر عاشقانه –که البته خیلی هم عاشقانه نیستند- تشکیل می شود .بقیه کتاب نیز در هفت روایت به خواننده ارایه می شود .این توجه به عدد هفت به لحاظ شکلی در روایت هفتم در محتوا جاری می شودبه این ترتیب که شاعر در این بند از شعر شش مرد را روایت می کند و وقتی به مرد هفتم می رسد مخاطب را با پرسونا روبرو میکند پرسونا یی که متکثر است و بیش از یک تن .
    عدد هفت همواره از تقدس خاصی در اندیشه ی ایرانی برخوردار بوده هنینگ معتقد است :«اضافه شدن پایه های آسمان تا هفت پایه به سبب علاقه به تقدس عدد هفت و اعتقاد به مبارک بودن آن و نیز به سبب نفوذ عمیق نجوم بابلی بر نجوم ایرانی ست» در ادبیات فارسی از سیارات با نام هفت خدنگ و هفت اژدها و هفت دختر خضرا و هفت در و هفت سالار نام برده شده است.
    هفت بیمرگان ؛هفت آسمان ؛هفت اباختر؛هفت اختر؛هفت بهشت؛هفتورنگ که درفارسی هفت برادر خوانده می شود .هفت دیوار هگمتانه به روایت هرودوت هفت مرد مومن وهفت مرتبه کیش مهر نشان دهنده تقدس عدد هفت است .تقدس عدد هفت در ریگ ودا نیز دیده می شود آن جا که ورونه با آب اقیانوس مربوط می شود که هفت رود بدان می ریزد .
    مرتضا بخشایش در مجموعه شعر خود به گونه ای خلاق از شکل هندسی بهره گرفته است در شعر آغازین و روایت های اول تا ششم عدد هفت در فرم شعر نقش دارد و وقتی به روایت هفتم می رسیم هفت به درونمایه ی شعر سرایت می کند واین یکی از نقاط قوت شعر بخشایش در این مجموعه است.
    مرگ آگاهی:
    مرگ و زندگی همواره از آغاز در کانون آثاربرجسته ی هنر و ادبیات جهان بوده است شگفتی ندارد اگر نخستین کتابی که از تمدن های بزرگ باستانی به دست ما رسیده است کتاب مردگان مصر ونخستین افسانه ؛افسانه ی گیل گمش بابلی باشد که در تلاش وتکاپو برای یافتن گیاه جوانی و زندگی جاودانی بود و کهن ترین هراس یا آرزویی که از انسان آن روزگاران شنا خته ایم هراس از مرگ وآرزوی نامیرایی باشد .

    مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
    تا در آغوشش بگیرم تنـــگ تنــــگ
    من از او عمـــری ستـــانم جاودان
    او ز من دلقـــــــی بگیرد رنگ رنگ

    در نگاه مولوی هستی انسان از آغاز تا انجام در معرض ولادت و مرگی مستمر قرار دارد و در نگاه غزالی با مرگ بودن و زیستن ؛(اصل همه ی سعادت هاست) و برای حکیم سنایی زندگی (همه سفر مرگ) است .
    مرتضا بخشایش با انتخاب عنوانی اضطراب آور و نیز تقدیم کتاب به(صدای سرد واگن ها) خواننده را وارد فضای سرد و مرگ آلود شعر ها می نماید در سراسر کتاب فضای برزخی بین مرگ وزندگی حاکم است کسی (پرسونا)در این عالم -عالم واقع-با کسی(مرضیه)در عالم غیب یا بهتر بگویم در عالم پس از مرگ سخن می گوید .عناوین شعرها ونیز محتوا ی آن ها مرگ را روایت می کنند .پرسونا وقتی از زندگی می گوید یا به زمان گذشته رجوع دارد ویا زندگی راکد و مرده ی اکنون را به تصویر می کشد .
    مرضیه نماد زندگی ست زندگی ای که حقیقت مرگ ؛او را از پرسونا ربوده است:
    …انگار تمام گودی های جهان
    به پای ما افتاده اند
    وافسانه ای که رنگ جدایی داشت
    حقیقت دارد.(ص۲۳بی هیچ روایتی)
    مرگ گاهی در شکل شهادت در شعر وارد می شود:
    پله ها را مواظب باش مرضیه
    چراغ های شهر را
    سال هاست
    به آسمان برده اند
    قصد بدی نداشتند
    دلشان از آسمان بی ستاره می گرفت (ص۳۴)روایت اول.
    در روایت اول جنگ عاملی ست برای استیلای فضای اضطراب ومرگ در شعر.واژه هاو ترکیب هایی چون هواپیما؛شلیک گلوله؛تانک ؛اتاق وحشت زده؛دست وپای گمشده؛ارتفاع ترسناک؛ سیگارنیم سوخته ؛قاب های فراری ؛خطهای سفید بریده ؛چمدان برای رفتن به آن دنیا و…همه وهمه روایتگر فضای هراس ناک و مرگ ناگزیری ست که پرسونا وسایر اشخاص در شعر به آن تن داده اند
    هذیان وارگی:
    با وجوداین که شاعر در فرم شعر تلاش کرده نظم هندسی خاصی به روایت ها بدهد اما درمحتوا فضایی بین رویا و واقعیت راشاهدیم .شعر ها خطابی ست .بی آن که روایتی را به دست دهد فضایی رویا گونه که گاه به هذیان و کابوس بدل می شود بر شعرها حاکم است عشق و مرگ وسرما وهذیان بی آنکه به رشته ای کشیده شده باشند تصاویری وهم ناک را پیش چشم مخاطب می گشایند .تنها عاملی که به بندهای مختلف شعر انسجام می بخشدحضور فراگیر مرضیه است که موجودی نیمه انسانی ونیمه ماورایی ست.هراس و اضطراب موجود در شعر در روایت ششم به اوج خود می رسد:
    …چقدرسیاه بود آن روز که فهمیدم راز را به سادگی تسلیم کرده ای..(ص۸۶)روایت ششم.
    ظرف ها شکستند
    شیشه ها شکستند وبین ما چیزی اگر مانده بود شکست بود وبس٫٫(ص۸۶)روایت ششم.
    این هذیان وارگی البته برای شاعر ضعف محسوب نشده وبا فضای اضطراب و مرگ حاکم بر شعر تناسب دارد.
    زیبایی شناسی :
    یاکوبسن شعر را( کارکرد زیبایی شناسیک زبان)و (هجوم سازمان یافته وآگاه به زبان هر روزه )می نامید.ابن رشیق در کتاب العمده در باب تحول ونسبیت زیبایی شناسی در زمان ها و مکان های مختلف سخن می گوید .وی معتقد است اثری که در زمانی زیباست در زمان دیگر زیبا نیست وآن چه درسرزمینی پسندیده است به چشم مردمان دیگر ناپسند می آید .اما در این میان شاعران بزرگ را جدا می کند و معتقد است که آنان بدلیل رعایت اعتدال وکمال هنری همه ی زمان ها ومکان ها را تسخیر می کنند .
    ابن سینا منشا شعر را غریزه تقلید و لذتی که از تقلید وشباهت حاصل می شود می داند ومعتقد است که همین نکته است که انسان را از دیگر جانوران ممتاز می کند و براین عقیده است که هرچقدر این تقلید به طبیعت نزدیک تر و شبیه تر باشد ؛لذت بیشتری را برای انسان تامین می کند .بنابراین الحان و اوزان موسیقی شعر بر اساس تقلید و محاکاتی از عالم واقع در طبیعت به وجود آمده اند و به دلیل همین مشابهت ؛انبساط و نشاط در روح انسان ایجاد می کند و همین امر در هنر بخصوص تصاویر نقاشی صادق است بدین معنی که هرچقدر به طبیعت شبیه تر باشند انسان لذت بیشتری از آنها می برد .بنابراین از دیدگاه وی تقلید وشباهت صحیح بر اساس معرفت و تامل یکی از محورهای اصولی و اساسی زیبایی شناسی در شعر است.
    جلوه های زیبایی شناختی در شعر معاصربه گونه ای متفاوت از شعر کهن مطرح است.بنا بر دیدگاهی؛ اصول ومبانی زیباشناختی در شعر امروز را می توان تحت عناوین ذیل مورد اشاره قرار داد:
    ۱اصل کوتاه وبلندی مصراع ها
    ۲اصل آزادی وتخیل
    ۳اصل شعریت
    ۴اصل ساختمان
    ۵اصل زبان وبیان
    ۶اصل ابهام وایجاز
    ۷اصل موضوع و قالب
    ارایه اندیشه ناب ؛لحن منحصر به فرد؛کشف های زبانی ؛اشراق و کشف وشهود؛ تما شای شاعرانه به جهان؛هستی شناسی؛باز آفرینی جهان درون با استفاده از وجوه ناخودآگاه فردی و قومی ؛استفاده از نمادهای شخصی /ملی وجهانی ؛بدون استفاده از امکانات زبانی شعر کهن کار را برای شاعر نوپرداز دشوار می نماید . شاعر امروز در عین نوآوری باید به تربیت حس زیبایی شناسی مخاطب خود نیز بپردازد.دشواری هایی از این دست باعث می شود شاعران نوپرداز دایره ی مخاطبان خود را محدود تر کنند .
    شکلوفسکی می گوید :اثر هنری در ارتباط با آثار هنری دیگر و از رهگذر تداعی با آن آثار فهمیده می شود .اگر این دیدگاه را ب‍پذیریم شاعر امروز بایداز سویی اثر خود رابشناسد واز سویی به شناخت دقیقی از زیبایی شناسی جامعه مخاطبان خود بپردازد .
    از این منظر مرتضابخشایش در کتاب شعر اخیرش نسبتا موفق بوده .زیبایی شناسی شعر او از منظر لحن ؛درونمایه؛مضمون وهندسه شعر قابل تامل است .فضایی که بخشایش در کتاب ترسیم می کند فضایی تعلیقی است .تعلیقی بین رویا و واقعیت .درونمایه ی شعرها عاشقانه ؛اجتماعی و انسانی ست.
    خوب که نگاه کنیم اما عاشقانه ها خیلی هم عاشقانه نیستند والبته با عشق های امروزی که بیشتر خودخواهی اند تا دیگرخواهی نسبت تام وتمام دارند .شاعر به جای اینکه مرضیه را روایت کند وتحسین ؛خود را روایت می کند
    فضای شعر بین رویا و واقعیت در نوسان است. نشانه ها در متن کتاب ؛مخاطب را به دنیای شخصی شاعروارد می کنند ؛آنقدر که بی زمانی و بی مکانی فضای رویا ترسیم می شود..گاه شاعر اشارت مستقیم دارد به رویا ها و گاه مخاطب خود را در تعلیق بین زمین وآسمان و در دنیایی اثیری می بیند بی آن که زمان و مکان را حس کند (ص۱۶بی هیچ روایتی):ا
    برها دوره ات می کنند
    ولی می دانم
    دوباره به من روی خواهی آورد
    کجا بهتر از این دست های مرطوب
    اگرنخواهی
    کویر دیگری بسازی
    وپای پیشانی ام را
    به رویاهای ترک خورده باز کنی
    در این اطراف ارتفاعی نیست که بالاتر ببینم ات
    شاید از شعرهایم کلافی بسازم
    خودم را به حومه های تو پرتاب کنم
    گاه تصویرهای شعر فضایی سورریالیستی را روایت می کند :
    روزی انگشتهایم
    ازکنارپیراهنت خواهد رویید …
    آندره برتون میگوید:هیچ چیز جذاب تر از آن چه یک مجله آمریکایی چاپ کرده بود به نظرم نمی رسید؛ مجموعه عکس های گرفته شده از فردی خواب که برگرفته از حرکات متوالی وی بود. وقتی حرکات این شخص خواب بدون وقفه و باریتمی سریع به نمایش درآمد به یک فیلم تبدیل شد.
    اگر به تصویر های جاری در شعر ((پله ها را مواظب باش مرضیه)) نگاه کنیم می بینیم شاعر تلاش ویژه ای برای تربیت تماشای تصویری مخاطب داشته. این تلاش البته شاید ناخو دآگاه بوده اما در موفقیتش شکی نیست:
    … مثل قطاری که غلت می زند
    روی ریل ها
    مثل دریچه ای که باز می شود به گندم ها ..(ص۱۴)بی هیچ روایتی
    … هرجا که می روی آسمان دیگری باز می شود
    و ستاره های بی شماری
    به سرنوشت مردمان خود
    مهمان می کنیم
    (ص۱۵)بی هیچ روایتی.

    … گاهی
    پیاده رو ها اصرار به سرنوشتی دارند که تنها برای مجسمه ها
    ساده به نظر می آید(ص۲۰)بی هیچ روایتی
    … انگار تمام گودی های جهان
    به پای ما افتاده
    و افسانه ای که رنگ جدایی داشت
    حقیقت دارد(ص۲۳)بی هیچ روایتی
    … روی صندلی تکان خوردی
    و چشم هایت
    فانوسی دردست مسافران شد(ص۲۵)بی هیچ روایتی.
    صندلی تکان می خورد
    جاذبه خودش را به خواب می زند
    و در کهکشانی دیگر
    ماه
    دلواپس سنگ ریزه های زمین می شود (ص ۲۵)بی هیچ روایتی
    … و نمی دانی…
    نمی دانی که ریشه هایم
    به پیراهنت رحم نخواهد کرد..(ص۲۶)بی هیچ روایتی.
    … به نبودنت عادت نکرده ام
    و این زیر سیگاری لعنتی باید جور تورا هم بکشد
    بیچاره با آن استخوان های شیشه ای اش!
    مدام زیر فشار دست من
    هراس خرد شدن را
    خمیازه می کشد(ص۵۸)روایت سوم

    در برخی گوشه ها ؛شعر به زندگی روزمره نزدیک می شود به نظر می رسد شاعر عمدی در ساده نویسی دارد در چنین بخش هایی از ارزش شعر کاسته شده وبه نثر نزدیک می شود :
    می گفتی از این خانه باید برویم.نفرین شده …می گفتی به این دیوارها وهمسایه ها مشکوک شده ای .
    دل کندن سخت است وهمین که فکر می کنی زیر این سقف ؛خنده هایی ؛قاب گرفته شده…سعی می کنی وفادار بمانی.
    بشقاب ها روی میز .استکان ها ولیوان ها…
    -در می زنند…
    یادت هست چقدر دوست داشتی با بچه های دانشگاه دوره بگیریم؟(ص۴۰)روایت اول
    در چنین گوشه هایی؛ بخشایش (مرضیه) را از اوج وجود اثیری خود به زندگی روزمره وارد می کند این جا( مرضیه) زن خانه است
    نه روان زنانه نه صورت مثالی مادر ونه طبیعت ونه حتا معشوق .اما برای خواننده ی غیر حرفه ای شعر این گوشه های شعر آزار دهنده است از این جهت که هیچ گونه ارزش شعری ندارد و خبری ست از گذشته ی مرضیه و پرسونا
    نگاه کنید به (ص ۵۷)روایت سوم
    در این بخش از شعر شاعر انزجار خود را از روزمرگی بیان می کند :مدام به این اتاق وآن اتاق می رفتم .مثل این که چیزی را گم کرده باشم .توی تمام اتاق ها نشسته بودی وگریه می کردی-سورریالیسم-
    -زبانم مو در آورده بس که نفرینت کردم .لباس های من کو !؟چرا اطو نشده؟ چرا تمام نمی شود این ترشی مادرت؟!یخچال بوی لجن گرفته …
    در این بخش عبارت :توی تمام اتاق ها نشسته بودی وگریه می کردی شعر را از در غلتیدن محض به زبان نثر نجات داده .
    به هر روی لازم است بخشایش در آثار بعدی اش:
    اشعار خود را از مخاطره ی نزدیک شدن به زبان نثر نجات بخشد (این خطر برای اشعاری از این دست وجود دارد چون از هیچ یک از امکانات زبانی شعر کلاسیک بهره نمی گیرند و از طرفی به دلیل استفاده از موضوع وبافت یکدست در سراسر مجموعه شعرریتم یکسانی را دنبال می کنند )
    به زیبا یی شناسی مخاطب بیش تر توجه کند(استفاده از تصاویر جاری و ساکن درشعر
    ایجاد فضای حسی عاطفی
    پرداختن به عشق در سایه ی مضامین اجتماعی –که البته لازمه ی شعر عاشقانه ی امروز است و بخشایش آن را به خوبی در شعرش اجرا کرده
    و….)
    توجه دقیق تر به تقطیع مصراع ها (مکث های کوتاه وبلند /موسیقی /سفید خوانی /سکوت خوانی و…)
    خلاقیت بیشتر در ضرب تصاویر در احساسات وعواطف واندیشه ها (این مهم البته نیازمند حوصله و تمرین و بارها وبارها به هم ریزی وچینش دوباره ی شعر است )
    مطالعه بیشتر در حوزه نماد شناسی (استفاده از نمادها ونشانه ها لذت کشف را برای خواننده ایجاد می کند وحس زیبایی شناسی او را اغنا می نماید ؛بی آنکه موجب شود شاعر از ساده نویسی حذر کرده وبه ورطه ی پیچیده گویی در غلتد)
    منابع:
    ۱٫بخشایش ؛مرتضی/پله ها را مواظب باش مرضیه /تهران/کوله پشتی/۱۳۹۰
    ۲-امین پور ؛قیصر/سنت و نوآوری در شعر معاصر؟تهران/شرکت انتشارات علمی فرهنگی/۱۳۸۳
    ۳-محمدی هاشم/مقاله جلوه های زیبا شناختی شعر معاصر /فراسو/فصل نامه الکترونیکی فرهنگی .اجتماعی فارس
    ۴٫احمدی ؛بابک/ساختار و تاویل متن /تهران نشر مرکز چاپ پنجم ۱۳۸۰
    ۵٫تودوروف ؛تزوتان /بوطیقای ساختارگرا .ترجمه محمد نبوی تهران .موسسه انتشارات آگاه ۱۳۷۹
    .۶٫لولر رابرت /.هندسه مقدس .فلسفه وتمرین .ترجمه هایده معیری .موسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی .۱۳۶۸
    ۷-.آکی دو رو/سور ریالیسم در سینما .ترجمه منیر خلقی .تهران.حوزه هنری۱۳۷۹
    ۸-.یونگ؛کارل گوستاو /انسان و سمبول هایش .ترجمه ابوطالب صارمی .تهران.انتشارات کتاب پایا۱۳۵۹
    ۹٫یونگ کارل گوستار.چهار صورت مثالی
    ۱۰-داد؛سیما/فرهنگ اصطلاحات ادبی
    ۱۱-.قلی زاده خسرو/فرهنگ اساطیر ایرانی
    ۱۲-.صنعتی.محمد و…/مرگ/ارغنون ۱۳۸۸

    (سودابه امینی)

     

    “عاشقانه های مصدق”، “تنهایی دو نفره” و “کافه فراموشی” از دیگر کتاب های مرتضی بخشایش است.

     

    بخشی از کتاب:

    پله ها را مواظب باش مرضیه!
    سربازها وقتی خیال می کنند پیروز شده اند
    به هیچ گلدانی رحم نمی کنند

    یادت هست برایت اناری آورده بودم. گفتم انار یعنی زندگی ادامه دارد
    با دو دست در آغوشش گرفتی. گفتی هیچ وقت این انار را نخواهم خورد. نگه اش می دارم. گفتم: بگذار لای کتاب تا خشک شود… و خندیدیم

    اما مرضیه!
    تمام چیزهای آدمی می پوسد
    یک روز استخوان های آدم
    و یک روز هم انار… انار می پوسد
    و می فهمیم
    زندگی ادامه ندارد ..

کتاب صوتی “پله ها را مواظب باش مرضیه” توسط کتاب صوتی نوار، در حال تولید می باشد. این کتاب توسط نشر کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.