فرزند پنجم اثر دوریس لسینگ، برنده جایزه نوبل ادبیات | هیولای خانوادگی
رؤیا چیزی است که آدمها به آن احتیاج دارند. رؤیایی برای زیستن، رؤیایی برای جدا شدن از مشکلات و دغدغههای روزمره و پیوستن به آیندهای که روشن است و فریبنده. میتواند به حقیقت بپیوندد و یا توهمی باشد از سوی صاحبان رؤیا. هریت و دیوید، زن و مردِ کتاب «فرزند پنجم» بر خلاف فرهنگ عمومی و باورهای خانوادگیشان تصمیم میگیرند بچهدار شوند.
«چند تا بچه میخواهید؟»
دیوید گفت: «خیلی.»
هریت گفت: «خیلی»
و جواب شنیدند: «مفتِ چنگتان».
برای به واقعیت پیوستن این رؤیای دونفره، خانهای بزرگ خریدند با سبک ویکتوریایی. خانهای با اتاقهای بسیار برای فرزندانی که قرار بود خیلی زود خانواده را به جمعی شاد و سرخوش تبدیل کند. راستش لازم نیست «فرزند پنجم» از راه برسد، لازم نیست اتفاقات پشت سر هم بیفتند و هریت و دیوید در آن خانهی درندشتشان با تجربههایی دردناک روبهرو شوند تا خواننده بفهمد گاهی همهچیز «استعاره» است. بِن، پنجمین فرزند خانواده بیش از آنکه به کودکی شبیه باشد، هیولایی کوچک است که میخواهد تمام زندگی را یکجا نابود کند تنها اگر زنجیر محدودیتهایش باز شود.
بهسادگی نخ نازک زندگی پاره میشود، بهسادگی رؤیاها جای خودشان را به کابوسها میدهند و روزهای خوش به تصویری خاک گرفته و رو به فرسایش تبدیل میشود. «فرزند پنجم» میتواند استعارهای باشد از مشکلاتی که جامعهی مُدرن با آن مواجهه است. چیزی ناخوشایند، با شمایلی عجیب و غریب در ارتباط زن و مرد، در ارتباط والدین و فرزندان هست که شاید در خارج از چهارچوب داستان و در بافت واقعی زندگی به چشم نیاید اما اعضای خانواده از آن در عذاباند، چیزی که رابطهها را سرد میکند، مادر را از فرزندانش دور و پدر را به کار بیشتر و بیشتر میکشاند. این پدیدهی نامبارک انگار به قسمتی از زندگی خانوادگی رسوخ میکند، آنچنان که مهربانی فلج میشود، لبخندها تُهی و لحظات خوش برای همیشه به گذشتههای دوردست میپیوندند. همه کنار هماند، باهماند و تنهایاند. هریت در قسمتی از کتاب میگوید: «احساس میکنم از زمان تولد بِن دیگران ملامتم کردهاند. احساس میکنم همیشه طوری با من رفتار کردهاند که انگار جنایتکارم».
فرزند پنجم ناهنجار است. ناهنجاری است، افسردگی و اضطراب و فشار روحی است، مشکلات و ناخوشیهای به بار آمده در دنیای متمدن است که ناخواسته به دل خانواده شبیخون میزند و رؤیای باشکوه هریت و دیوید در مقابلشان هرز میرود و تکهتکه میشود.
روایت دوریس لسینگ در کتاب فرزند پنجم ساده و دلچسب است و کمی خواننده را به یاد قصهگویی آلیس مونرو در داستانهای کوتاهش میاندازد. یک راویِ سوم شخص که گاهی به ذهن شخصیت میرود اما فاصلهی خودش را با خواننده حفظ میکند. دوریس لسینگ که در سال ۲۰۰۷ میلادی برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد، کتاب دیگری دارد با عنوان «بن در جهان» که مهدی غبرایی در مقام مترجم، این اثر را قسمت دوم رمان «فرزند پنجم» دانسته است.
مادر لسینگ پرستار و پدر او افسر ارتش استعماری (colonial army) بریتانیا بود که پس از بازنشستگی به علت جراحت در جنگ جهانی اول، در بانک شاهنشاهی ایران در کرمانشاه کار می کرد.
کتاب صوتی فرزند پنجم اثر دوریس لسینگ توسط نوار در حال صوتی شدن می باشد.